آگوست تاریک :: نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

"دوباره به اون نقطه نگاه کنید. اون اینجاست، اون خونه‌ست، اون ماییم!"

آگوست تاریک

شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۳ ب.ظ

بسیار باران، بسیار زندگی، همچون آسمان ورم‌کرده‌ی

این آگوست سیاه. خواهرم، خورشید،

در اتاق زردش آشیان می‌کند1 و بیرون نمی‌آید.

 

همه‌چیز به جهنم می‌رود؛ کوه‌ها مانند کتری،

بخار می‌کنند، رودها سرریز می‌شوند، اما همچنان

او طلوع نمی‌کند تا باران را قطع کند.

 

او در اتاق خودش مانده، و چیزهای قدیمی را نوازش می‌کند،

شعرهای من، و آلبومش را ورق می‌زند. حتی اگر رعد بغُرّد،

همچون سقوط بشقاب‌ها از آسمان،

 

او بیرون نمی‌آید.

آیا نمی‌دانی که من تو را دوست دارم، اما ناامید

از درست کردنِ بارانم؟ اما دارم به آرامی یاد می‌گیرم

 

تا روزهای تاریک را دوست بدارم، تپه‌های درحال بخار را،

هوا را با پشه‌های خبرچینش،

و تا جرعه‌ای از داروی تلخی بچشم،

 

تا وقتی که تو ظهور می‌کنی، خواهرم،

و با تاجی از گل و چشمانی بخشنده،

مهره‌‌های باران را از یک‌دیگر جدا می‌کنی،

 

همه‌‌چیز آن‌گونه که پیش از این بود نباشد، بلکه واقعی باشد.

(می‌بینی که آن‌ها نمی‌گذارند آن‌طور که می‌خواهم

تو را دوست بدارم)، چون، خواهرم، آن موقع

 

آموخته‌ام که روزهای سیاه را چون روزهای روشن دوست بدارم،

باران سیاه را، تپه‌های سفید را؛ هنگامی که

تنها شادی خود، و تو را دوست می‌داشتم.

 

- از درک والکات

 


1- عبارت اصلی «Broods in her yellow room» بود که broods هم معنی نشستن روی تخم‌های پرنده‌ها تا زمان جوجه شدن رو می‌ده و هم معنی فکر کردن زیاد و عمیق به یک موضوع ناخوشایند.

 

اولین باری که این شعر رو خوندم، واقعا اولین روز آگوست بود و من اون روزها حال چندان خوبی نداشتم. نه اینکه همه‌ش با ماه‌های میلادی سروکار داشته باشم و برام اهمیت داشته باشه، اما به هرحال به طرز عجیبی همیشه این همزمانی‌ها برام جالب و هیجان‌انگیز هستن. یکی از خاطره‌انگیزترین تجربه‌‌های کتاب‌خوانیم بود و داشتم با یک دوست خیلی عزیز، کتابی رو می‌خوندم و یک بخش از کتاب به این شعر اشاره کرده بود:

کلمات رها می‌شوند، مست و سنگین، و من شعر را همان‌طور که هنری می‌گوید، می‌بینم؛ دنیایی بارانی، خورشیدی پنهان، کسی که برای دوست داشتن روزهای بد می‌جنگد. می‌گوید نام شعر «آگوست تاریک» از درک ولکات است.

و اگر شما تا اون‌جای کتاب رو خونده باشید و هنری رو شناخته باشید، می‌دونید که آدمی نیست که حتی موقعی که مست و دل‌شکسته‌ست هر شعر یا ترانه‌ای رو با خودش بخونه. کسی که از بچگی توی یک کتابِ‌دست‌دوم‌فروشی بزرگ شده، حتی وقتی که مسته احتمالا ناخودآگاه شعر درستی رو انتخاب می‌کنه؛ و برای همین من هم کنجکاوانه دنبال این شعر والکات رفتم و بعد از خوندنش تا همین امروز، گاهی به خودم میام و می‌بینم که دارم زیر لب زمزمه‌ش می‌کنم. درواقع من هیچ‌وقت اراده‌ای برای حفظ کردنش نکردم، اما فکر می‌کنم همین حالا بتونم از حفظ بخونمش.

چیزی که بی‌نهایت از این شعر دوست دارم، هم‌دلیِ توی کلماتشه، حتی توی اولین قسمت‌هایی که روزهای سیاه و سخت رو توصیف می‌کنه، انگار که غر نمی‌زنه، فقط داره می‌گه، همین. از کسی که دوستش داره گله نمی‌کنه، خورشید رو بابت طلوع نکردن سرزنش نمی‌کنه، انگار که درکش می‌کنه و با ملایم‌ترین کلمات، می‌گه که بجای توقع یا کینه، فقط صبر و انتظار رو توی دلش نگه داشته. شعر، از تاریکی به سمت نور می‌ره اما نه اون‌قدر اغراق‌آمیز که نشه باورش کرد. فقط کمی، کمی، قلب رو روشن می‌کنه و بیشتر از امید داشتن، از صبوری حرف می‌زنه.

متاسفانه هیچ ترجمه‌ی فارسی‌ای ازش پیدا نکردم، و برای همین به خودم جرئت ترجمه‌ش رو دادم، با اینکه می‌دونستم که ترجمه‌ی شعر چه‌قدر نیاز به دانش ادبی، تجربه، ظرافت و عمیق شدن داره که من نداشتم‌شون. به هرحال، ترجمه‌ای که اون بالا می‌بینید هیچ ادعایی نداره، گرچه تمام سعیم رو کردم و کلمات رو چپ‌ و راست بردم تا احساس کنم که ترکیب درستی دارن و از همه مهم‌تر احساس درستی، و اینکه تلاش کردم تا بتونم سادگی و صمیمیت کلمه‌های والکات رو نشون بدم. این احساس رو داشتم که نباید برای ترجمه‌ی این شعر زیاد کلمات رو پیچ‌وتاب بدم.

و اگر که داری این نوشته رو می‌خونی، این ترجمه‌ی نه‌چندان ارزشمند رو تقدیم می‌کنم به «تو»، و امیدوار می‌مونم که زمزمه کردنش بهت کمکی بکنه، چون، می‌دونم که تو هم منتظر بیرون اومدن خورشید هستی. می‌تونی تا موقع طلوع، صدای اقیانوس رو از صدف اون حلزونی که هیچ‌وقت اقیانوس رو ندیده بشنوی.

 

پی‌نوشت یک: بشنویم :)

این آهنگ رو هم توی همون روزها پیدا کردم. گاهی احساس می‌کنم که می‌تونم تا ابد بهش گوش کنم. یکی از صمیمی‌ترین و نرم‌ترین آهنگ‌هاییه که تاحالا شنیدم. این‌قدر صمیمی که انگار بغلت کرده و داره کنار گوشت این‌ها رو زمزمه می‌کنه، و اون‌قدر لطیف و نرم که مثل رقصیدن یک پرده‌ی توریِ نازک، توی نور کم‌رمق صبحِ زود می‌مونه؛ شاید هم خود اون نوره.

♪ Think I'm addicted to your light.

 

پی‌نوشت دو: مثل همیشه یادم رفت که سلام کنم. ممنونم از همه‌ی اون‌هایی که توی این مدت حالم رو پرسیدن یا نگران بودن و بهم سر زدن. امیدوارم که کلماتم بتونن قدردانیم رو برسونن؛ و عذرخواهی می‌کنم اگر کامنتی رو جا انداختم و بی‌جواب مونده. هیچ عمدی در کار نبوده. یک بارِ دیگه ممنونم :)

از اون‌هایی که فقط با آدرس ایمیل نظر‌‌‌ گذاشته بودن یا چیزی پرسیده بودن هم واقعا عذرخواهی می‌کنم، چون امکان جواب دادن با ایمیل رو ندارم. امیدوارم بی‌اعتنایی در نظرش نگیرید.

 

پی‌نوشت سه: متن اصلی شعر.

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍

نظرات  (۲۸)

  • فاطمه ‌‌‌‌
  • به‌به ببین کی اینجاس :)

    میشه گفت تو یه وضعیت آگوست تاریک طوری بودم که اینجا رو باز کردم. و خب مثل همیشه، انگار باید نوشته‌هات رو آروم آروم خوند و هضم کرد. چطور آخه اینقدر لطیف و -چطور بگم- آروم می‌نویسی؟!😅

     

    یادت میفتادم این چند وقت ولی نمی‌دونم چرا هیچ‌وقت نیومدم سراغت رو بگیرم :)) شرمنده.

    پاسخ:
    سلام :) شما ببینید کی این‌جاست :))
    پس یعنی این شعر بهتون کمک کرد؟ اگه حتی یه ذره هم آگوست تاریک‌تون رو روشن کرده باشه، من خوش‌حالم :) امیدوارم که الان خوب باشین.

    این چه حرفیه، دشمن‌تون شرمنده :) بجاش من سر می‌زدم بهتون. اون پستی که توش درباره‌ی دویدن نوشته بودین و یه نقشه از مسیر دویدن‌تون رو هم گذاشته بودین خیلی حس خوبی برای من داشت، برای دویدنِ خودم انگیزه‌ی بیشتری بهم داد. هرچند الان که توی وبلاگ‌تون گشتم نتونستم پیداش کنم. لطفا بگین که پستِ شما بود و توهم نزدم :))

    + راستی، وقت‌هایی که توی وضعیت آگوست تاریک هستین، به اون آلبوم آرنالدز گوش کنید که توی وبلاگ‌تون معرفیش کرده بودین. مثل اسمش می‌مونه :) مخصوصا قطعه‌های آخرش. من هنوز ممنون‌تونم بابت اون پست، درواقع اولین‌بار اون با آرنالدز آشنام کرد :)

    بالاخره برگشتی فیزیک‌دون عزیز. :))))

    این بازگشت قهرمانانه و باشکوه رو تبریک می‌گم. :)))

    من خودم درگیری زیاد داشتم که نتونستم بیام احوالاتت رو بپرسم. :(

    اما، اون عکس‌ها چی شد؟ از اون هدف‌گذاری‌ها که کلاً 2 یا 3 تا منتشر کردی. :/

    همیشه باشه از این آگوست‌های خاطره‌انگیز...

    پاسخ:
    سلام :)
    ممنونم خیلی بابت دسته‌گل و پلاکارد و این‌ها D:
    می‌دونم علیرضای عزیز :) امیدوارم که الان خوب باشه حالت.
    کدوم عکس‌ها؟ قرنطینگاری منظورته؟ اون‌ها که خیلی وقته تموم شدن :)) من پست رو آپدیت نمی‌کردم دیگه، توی پست قبلی می‌تونی ببینی‌شون اگر خواستی :)
    هدف‌گذاری هم فکر کنم منظورت nترم فیزیک‌ها باشه، که خب ترم قبلی واقعا ترم حساب نمی‌شد و چیزی نداشتم که بگم :)) این ترم امیدوارم که جبران بشه :)
  • مائده ‌‌‌‌‌‌‌
  • چه خوب که بعد مدت‌ها نوشتی چارلی.

    و اینکه، آگوست برای من هم ماه روشنی نیست. 

    و دیگه اینکه کاش یه کانال موزیک میزدی! :)

    پاسخ:
    سلام مائده :) 
    هردفعه که یه کامنت ازتون جایی می‌بینم امیدوار هستم که اون بغل یه لینک وبلاگ هم باشه :)
    و اینکه امیدوارم بجاش اکتبر و نوامبر براتون روشن باشن :)

    راستش من خیلی هم سلیقه‌ی درخشانی ندارم، یعنی خب گاهی هم چیزهایی که گوش می‌کنم واقعا مزخرفن D: این‌جا خوب‌هاش رو می‌ذارم :)
  • گیلبرت ‌‌
  • این مدت نبودی هی نگرانت میشدم میگفتم خدایا یعنی حالش خوبه؟ بعد میومدم last seenت رو نگاه میکردم میدیدم recentlyـه خیالم راحت میشد :)))

    امیدوارم از این به بعد برامون بنویسی چارلی! ستاره وبلاگت که روشن میشه؛ دونه دلمون جوونه میزنه :)

    پاسخ:
    خیلی لطف داشتی گیلبرت :) من هم که سینگال‌های حیاتی‌ت رو از توی کانالت دنبال می‌کردم :))
    آه کلی فکر کردم که به آخرین جمله‌ت چه جوابی بدم، و فکر کنم فقط خوشحال شدن و سرخ شدن کفایت بکنه :)

    خوش برگشتی چارلی :)

    پاسخ:
    خیلی ممنونم :)

    سلام :))

    اینجا خیلی زیباتر شده، خیلی :)) امیدوارم حال چارلی هم خیلی بیشتر، بهتر شده باشه :).

    راستش فعلا نظرم رو راجع به شعر نمی‌تونم بگم چون یکم طول می‌کشه تا شعر خودش رو در من حل کنه و من بگم "عه D:" پس یعنی این! 

    اوه D: راستی، اون نقطه‌ی روشن تصویر ستون سمت چپ کره‌ی زمینه؟ یا منظومه شمسی؟ یا کهکشان راه شیری؟ Oo یا هیچکدام :)

    ممنون که نوشتید :).

     

    پاسخ:
    سلام :)
    ممنونم :) فکر می‌کنم زیباتر شدنش هم بخاطر بهتر شدن چارلی باشه :))
    کاملا می‌فهمم :) ولی هروقت که فهمیدین «ئه! یعنی این!» اگر دوست داشتین به من هم بگین ازش :)

    نه اون کره‌ی زمینه :) درواقع یکی از عکس‌های خیلی معروف ناساست. سی‌سال پیش که وویجر 1 ماموریتش تموم شده بود و داشت منظومه‌ی شمسی رو  ترک می‌کرد، به درخواست کارل سیگن برای آخرین بار از زمین یک عکس می‌گیره و مخابره می‌کنه :) زمین توی این عکس 0.12 پیکسله. اگر دلتون خواست این لینک رو ببینید :) بخشی از حرف‌های معرکه‌ی سیگن هم داخلش هست. 
    shorturl.at/ozO38

    سلام چارلی!:)

    چه قالب قشنگی^_^ (فکر میکنم همیشه استاد قالب های قشنگی!)

    +کنکور رو بد دادم و خب موندم برای کنکور سال بعد!اما ممنون که امیدوار بودی که خوب داده باشم ✨

    نظرتون راجب کتابی که خوندی و لینکش کردی تووی متن چیه؟

    میخواستم یه چیزی بگم ولی متاسفانه همین الان یادم رفت چی؟!

    خوشحالم که دوباره داری مینویسی چارلی !

    پاسخ:
    سلام بهارخانوم :)
    قشنگ می‌بینیدش :) هرچند که خودم هم دوستش دارم :))

    + امیدوار نبودم، هنوز هم هستم :) امیدوارم تلاش دوباره‌تون چیزی باشه که می‌خواین :)

    خب، یکی از دلنشین‌ترین کتاب‌هایی بود که این اواخر خونده بودم. بخشی بخاطر خودش، بخشی هم برای اینکه با یک همراه شگفت‌انگیز خوندمش :)

    هروقت دوباره یادتون اومد بهم بگین :)

    ممنونم، من هم هستم :)

  • coincidence? serendipity? btw, the stars are saying hi
  •  بذارید اینجوری بگم.نام نبرده را ساعت هفت صبح بیدار کردند برود بیرون دنبال کارهاش:/نام نبرده با کوفتگی ناشی از خواب افسرده کننده‌ای که دیده بود،از جا بلند شد.تنها قسمت خوب خوابش مربوط به چارلی نامی بود که هیچوقت ندیده،با ایشان ارتباط برقرار ننموده و مدت مدیدی‌ست چیز جدیدی از وی نخوانده.در خواب نیز به صورت هوشمندانه‌ای هر وقت نام نبرده سر برمیگرداند،چهره‌ی چارلی مذکور با دوربین عکاسی پوشانده شده بود:|علی ای حال،نام نبرده آماده شد،به ندای درونش که می گفت با خودش هندزفری ببرد چشم غره رفت،و رفت بیرون پی کارش.
    در مسیر رفتن پی کارها،در حالی که منتظر عکاس باشی نشسته بود(عکاس! عکاااس!)،گوشی‌اش را بیرون آورد ببیند دنیا دست کیست.خبر خوانش را به روز رسانی نمود و...بـــوم!0_0
    پ.ن:سلااام! اینجا چقدر ملایم و قشنگ شده!*-*امیدوارم چارلی هنوز با کامنتای عجیب غریب و طولانی مشکلی نداشته باشه:)(گرچه کلی کوتاهش کردم این شده:/)واسه کی باید تعریفش میکردم آخه؟:دی
    پ.ن۲:شعر خیلی خیلی قشنگیه،و خیلی هم مناسبت داره:)
    پ.ن۳:اینجا یه مادربزرگ مهربونی هست که یه مغازه‌ی کوچولو داره.بعد از اینکه پست رو خوندم و آهنگ رو شنیدم(همون بیرون،بله.ندای درون هم هنوز عصبیه،بله.) رفتم پیشش و بهم گفت "شاد اِوِیْدی".که توی زبان محلی اینجا میشه خوش اومدی.من این رو با همون لحن و آوا واستون فوروارد میکنم:)))

    پاسخ:
    شاید سرندی‌پیتی :) نه چون من رو یاد اون دایناسور صورتی مهربون می‌اندازه، فقط خب کلمه‌ش رو دوست دارم :)
    چیزی که بیشتر دوستش دارم اینه که توی همون اول خط‌های ویکی‌پدیا درباره‌ی توضیح کلمه‌ش، به اهمیتش توی تاریخ اکتشافات علمی اشاره می‌کنه.

    امیدوارم حال نام‌نبرده توی این روزها خوب باشه و دیگه خواب افسرده‌کننده ندیده باشه :) 

    پ.ن: معلومه که چارلی هنوز کامنت‌های عجیب‌وغریب و طولانی رو دوست داره! :) دیگه کوتاه نکنید کامنت‌ها رو اصلا :))

    پ.ن2: خوش‌حالم که دوستش داشتین :)

    پ.ن3: چه‌قدر این پی‌نوشت آخر احساس خوبی داشت :)) واقعا ممنونم بابتش! یادم می‌مونه «شاد اِوِیدی» رو :) هرچند توی گوگل سرچش کردم تا ببینم «اینجا» دقیقا کجا می‌شه، ولی چیزی پیدا نکردم و کنجکاویم باقی موند :))

    رنگ آمیزی خونت چشم نوازه. یه روح زمستونی داره که با حال و هوای این روزا عجین شده. مبارکه و خوش برگشتی :)

     

    پاسخ:
    ممنونم خیلی :))

    خب قبل از اینکه پست رو بخونم بگم هوراااا پست 

    و دکوراسیون نو مبارک

    پاسخ:
    خیلی ممنونم اگنس :)
    اسم‌تون من رو یاد اگنس اوبل می‌اندازه، و آهنگ‌های رویاوارش :)
  • دُردانه ‌‌
  • چه خوب که چشممونو به پست جدیدت روشن کردی، و چه شعر زیبایی. با دیدن کلمهٔ خورشید و زرد یاد «ساری گلین» افتادم. ترجمه‌ت ترجمهٔ بدی نیست. شکسته‌نفسی می‌کنی. اتفاقاً خیلی هم ادبی و احساسیه. 

    دو تا سؤال و چند تا نکته:

    فعل هنوز طلوع نمی‌کند رو درست ترجمه کردی؟ هنوز معمولاً با فعل ماضی میاد. اگه بخوایم به‌صورت حال یا آینده بنویسیم، می‌تونی همچنان و فعلاً ترجمه کنی. همچنان خیال طلوع کردن ندارد، فعلاً طلوع نمی‌کند، یا یه همچین چیزایی.

    تا وقتی که تو ظهور می‌کنی؟ یا بکنی؟

    فیکس کردن باران نفهمیدم ینی چی. مگه خراب شده؟ شاید منظورش متوقف کردن باران بوده.

    بعد از بسیار اگه اسم رو جمع می‌نوشتی بهتر بود. بسیار باران‌ها، بسیار زندگی‌ها، یا این همه باران، این همه زندگی.

     

    + روز اولی که اومدم وبلاگت قرارمون بر این بود هر موقع پستی خوندم و یاد پستی از وبلاگ خودم افتادم لینکشو کامنت کنم. یاد این پستم افتادم امروز:

    http://nebula.blog.ir/post/453

    پاسخ:
    سلام :))
    اول از همه این که چه‌قدر از ساری‌گلین خوشم اومد :)) از متنش یعنی، هنوز خودش رو نشنیدم. ولی خب، ممنونم واقعا :) هرچند نهایتا غمگین بود. ولی انگار یکی از شعرهای ترکمنیِ توی آتش، بدون دود بود. دقیقا با همون روح :) 
    و بابت نظرتون درباره‌ی ترجمه‌م هم خوشحال شدم :)

    حق با شماست، به نظرم «همچنان» براش مناسب‌تره :) راستش موقع خوندنش کمی حس کردم که یک‌چیزیش هست، ولی خب به ذهنم نرسید. اصلاحش می‌کنم :)

    راستش درباره‌ی این‌یکی خیلی فکر کردم. به‌نظرم مشکلی نداشت. مثلا این جمله رو ببینید:
    «سفره رو می‌چینم تا وقتی که تو می‌آیی آماده باشه.» اگر بجاش بذاریم «بیای» حس می‌کنم بار معنایی جمله عوض می‌شه. نمی‌تونم درست توصیف کنم که چطور، ولی احساس می‌کنم که فرق دارن. موافق نیستین؟

    بله دیگه منظورش همون توقف باران بوده :) انگار که مثلا در نبود خورشید شیر فلکه‌ی باران شکسته D: احتمالا برای همین هم رودها سرریز کردن. این‌جا فکر کردم که بجای درست کردن بنویسم متوقف کردن، ولی خب حس کردم «توقف» تکرار بشه خیلی خوب نمی‌شه، و کلمه‌ای مثل تعمیر هم اصلا نمی‌اومد به فضای شعر. تصمیم گرفتم همون درست کردن رو بذارم.

    خب، می‌دونم که این‌طوری روون‌تر می‌شه احتمالا، ولی راستش به این قسمت شروعش تعلق خاطر دارم :)) شبیه شروع یه نمایش صحنه‌ای باشکوهه D:
    ولی درمورد جمع بودن فکر می‌کنم زیاد درست نباشه، چون مثلا منظورش از زندگی، خود ذات زندگی بوده نه زندگی به معنای نفس و جان. چون آخه والکات اگر می‌خواست می‌تونست خودش زندگی رو به‌صورت قابل‌شمارش بگه. !How many Lives. حالا البته باران قابل شمارش نیست، ولی دوباره حس می‌کنم اگر بگیم «باران»‌ها به دفعات باریدن اشاره داره درحالی که خود بارون مدنظرشه. امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم :))

    + خوشحالم که هنوز این قرار رو یادتونه :)
    ترجمه‌ی قشنگی بود :) دوباره روح صحرای آتش‌، بدون دود رو حس کردم. ممنونم که بهم نشون دادین :)
  • دُردانه ‌‌
  • still علاوه بر هنوز، معنی آرام و خاموش هم میده. میشه به این معنی هم در نظرش گرفت.

    پاسخ:
    درسته، ولی راستش تقریبا مطمئنم که این‌جا به همون معنی «همچنانه» :-"

    پستت یه پکیج کامل بود از کتاب و موسیقی و شعر. امیدوارم خورشید هر دوتون به زودی طلوع کنه و لبخند بزنه. حالت همیشه خوب.

    پاسخ:
    خیلی خیلی ممنونم نسرین‌خانوم :) 
    امیدوارم خورشیدِ شما هم همیشه توی آسمون باشه :)
  • جوزفین مارچ
  • من اصلا متوجهت نمی‌شم! ولی خب ارجاعت می‌دم به صفحه 144 کتاب.

    سعی می‌کنم سر صحبت را باز کنم، می‌پرسم «خب، به جز اون چیزهایی که شنیدم، جمعه هفته پیش کار احمقانه دیگه‌ای انجام دادم؟»

    ریچل جواب می‌دهد «خیلی، خیلی چیزها.»

    «مثلا؟»

    می‌گوید «تو آواز خوندی.»

    «ای وای. چه آهنگی؟»

    «همیشه تو را دوست خواهم داشت از ویتنی هیوستون.»

    «فاجعه ست. و بدتر از اون؟»

    «چیزی از این بدتر هم وجود داره؟»

    «آره مثلا وقت اجرا یه شلوار چرمی سفید پوشیده باشم.»

    یعنی ببین حتی خود هنری هم داره اعتراف می‌کنه که چیزی که در حال مستی خونده، فاجعه بوده. نمی‌فهمم این همه اصرارت برای چیه اصلا؟! :دی

    پاسخ:
    بابا این واقعا آهنگ فاجعه‌ای هم نیست :)) حتی قشنگه به‌نظرم. بهش گوش کردی؟ :)
    Whitney Houston - I Will Always Love You
    خب متن خاصی نداره ولی صداش قشنگه :)

    یعنی هرکس دیگه‌ای بجز هنری بود، با اون سطح از الکلِ توی خونش، احتمالا شهرام شب‌پره می‌خوند :)) می‌خوام بگم که هنری همچنان اثر فاخری رو خونده نسبت به وضعیتش D:

    تو واقعا کارت درسته پسرحان. کمتر کسی از ذوق تو بهره داره که حق چیزها رو خوب و کامل ادا کنه، چه کارهای گرافیکی ای که میکنی و چه وبلاگ نوشتنت. این رو تو مدت نسبتا طولانی که کمابیش گذرم به اینجا میفتاده دوست داشتم بگم.

    پاسخ:
    خوش‌حال شدم که به‌نظرتون این‌طوری رسیده :)
    امیدوارم گذرتون بیشتر بیفته به این‌جا :)

    امروزتو چی ساخت؟

    _بعد از مدت ها خوندن یک پست از چارلی

    پاسخ:
    سلام :)
    شبیه تبلیغ‌های سس بیژن بود :))
    بدون شوخی ولی واقعا با خوندنش خوشحال شدم :) ممنونم :)

    و نتونستم آپلودش کنم ولی "The visit" از Regina spektor  هدیه به شما

    پاسخ:
    این رو خیلی دوست داشتم! اون‌قدر که دلم خواست توی گوشیم نگهش دارم :) واقعا ممنونم بابت این هدیه :) 

    And somewhere on the hill
    Inside the past we hear the bells
    Catching only parts of thoughts
    And fragments of ourselves
    Till we begin again

  • فاطمه ‌‌‌‌
  • تو وبلاگم خودم یادم نمیاد همچین پستی گذاشته باشم😅 تو کانال یه بار یه همچین چیزی گذاشتم ولی نمی‌دونم اونجا هستی یا نه :))

     

    + آره اون آلبوم هم خوبه واقعا... راستش تقریبا فراموشش کرده بودم :)) ینی یکی دو تا از آهنگاشو دارم تو گوشیم ولی خیلی وقته خود آلبومو از اول تا آخر گوشش ندادم.

    پاسخ:
    آره، توی کانال بود پس :) بله که هستم :)
    این‌قدر اون قطعه‌ی عقل و خرد رو این چند روز گذاشتین که هوس کردم برم قطعه‌ی چنگ رو‌ گوش کنم. نمی‌دونم چرا هوس یه قطعه‌ی دیگه رو کردم D:

    + خب گوش بدین :) شاید کمک‌تون بکنه :)
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • عه :))

    تبریک می‌گم، شما به مرحله‌ی تهوع بعد از قفل بودن یه آهنگ رسیدی :دی

    قطعه‌ی چنگ هم جزو مورد علاقه‌هامه. الان دارم گوشش می‌دم :)

     

    + حتما :)

    پاسخ:
    نه واقعا اون عقل‌وخرد رو هنوز هم دلم می‌خواد بشنوم :))
    خلاصه ممنونم که این آلبوم چاووشی رو دوباره روی صفحه‌ی اول پلیرم آوردین :) من چنگ و گنجشک پریده و عقل‌وخرد رو بیشتر از بقیه‌شون دوست دارم :)

    وایییییی چااااارلیییییی

    دیدی چی شد؟ همین چند وقت گذشته به طور غیر مستقیم آدمی رو دیدم که لکنت داشت و همینطور واکنش اطرافیانش رو دیدم و میخواستم بیام و راجبش باهات صحبت کنم فی الواقع انقدر توو فکر این بودم که بیام بهت بگم که ببین فلان رفتار با این آدم درسته یا نه؟ (میخواستم که اگر خودم تجربه مشابه داشتم درست رفتار کنم ولی نمیدونستم که اگه ازت بپرسم چه رفتارهایی درست یا غلطه ناراحت میشی یا نه؟)که الان که این پستتو دیدم انقد تعجب کردم ! حالا از هیجان این که چقدر تعجب کردم که این پستت با فکر های من همزمان شده و چقدر این چند روز به این موضوع فکر کردم ! اومدم بهت بگم -الان میرم پستت رو میخونم بعد میام میگم

    پاسخ:
    سلام بهار خانوم :))
    راستش من الان خیلی کنجکاو اینم که بدونم چطوری می‌شه به‌طور غیرمستقیم یک نفر رو دید D: توی ذهنم یه تصور بامزه بود که از دور با تلسکوپ دیدینش :))
    خب راستش درباره‌ی اینکه چی درسته و چی نه، پیشنهاد می‌دم که این پست «هیچ»ِ عزیز به مناسب 22ام اکتبر رو بخونید :)
    https://hichx.blog.ir/post/10
    ولی ساده‌ترین بیان اینه که هرچی درباره‌ی بقیه درسته یا غلطه، درباره‌ی کسی که لکنت داره هم این‌طوره! یعنی خب فرقی نمی‌کنه :)

    ازون جایی که کامنت های پست بالا رو غیر فعال کردی هنوز نمیدونم درسته راجبش صحبت کردن یا نه خلاصه ببخشید:(

    پاسخ:
    آه نه عیبی نداره، نگرانش نباشین :) 
    اینکه بسته بودم به‌خاطر این بود که خب، نمی‌دونستم بقیه قراره بیان چی بگن :))

    گذرم که زیاد میخوره به بلاگستان خصوصا تو این اوضاع. امیدوارم تو هم بیشتر از اینا بنویسی دوست عزیز.

     

    این halo راستی یکی از شاهکارترین چیزاییه که موسیقی پاپ تونسته تولید کنه. ممنون بابت معرفی این ورژنش، بذار منم برای جبران یه آهنگ معرفی کنم بهت، از دستش نده چون مطمئنم به دلایلی کاملا مشخصی از شنیدنش هیجان‌زده خواهی شد ؛)

    Phoria _ Red

    اینم لینک یوتوب این آهنگه:

    https://www.youtube.com/watch?v=KK6gqBb52Qc

    پاسخ:
    حتما سعیم رو می‌کنم :)

    من واقعنِ واقعا هیجان‌زده شدم :)) یعنی داشتم خودم رو با افت‌وخیز صدا و ریتم آهنگ سازگار می‌کردم که یکهو صدای فاینمن رو شنیدم و خواب از سرم پرید :) واقعا ممنونم بابت معرفیش :) حتی حسرت خوردم که چه‌طور زودتر پیداش نکرده بودم :)

    موزیک ویدیوش رو دیدین؟ خیلی قشنگ بود! از نظر انتقال حس آهنگ، یکی از بهترین موزیک ویدیوهاییه که تاحالا دیده‌م. رنگ قرمز و مه و سیّالیتِ آب، همه‌ش مثل خود آهنگ بود.

    نه 😂 منظورم از غیر مستقیم این نبود😂(ولی چه تصور بامزه ای ، پشت گوشی خنده ام گرفت !😂)منظورم این بود که خب چجوری توضیحش بدم🤔 یعنی چهره به چهره ندیدمش و خب طرف منو نمیشناسه ولی من میشناسمش 

    پست لینک شده رو خوندم و خیلی خوب بود برام.مرسی😁

    پاسخ:
    متوجه شدم :) پس درواقع آشنا شدین، ندیدینش :))

    خوش‌حالم :) از هیچ باید ممنونم باشیم D:

    درسته آشنا شدم:)

    راستی چارلی! مرسی بابت جملات خوبت راجب کنکور منم امیدوارم

    بله دستِ هیچ درد نکنه:)

     

    پاسخ:
    و امید پرنده‌ایست که در روح آشیان دارد :)

    سلام

    وقتی وبلاگتو پیدا کردم تمام مطالبو همون دفعه اول خوندم چون برام خیلی عجیب بود از این جهت که خیلی شبیه منی، شبیه که هیچ تو اصلا خود منی😂😂😂. وجه اشتراکاتمون ایناست:

    تحصیل در سمپاد، علاقه به رشته فیزیک، تحصیل در رشته فیزیک، هم سن هستیم، لکنت زبان، اون اتفاقی که برای امتحان پایانی هندسه تحلیلی افتاد😨😨، خیال پردازی، مذهبی و... .

    اگه میخای با هم در ارتباط باشیم ببنیم قضیه از چه قراره؟

    پاسخ:
    سلام :)
    البته طبق اصل لانه‌ی کبوتر خیلی آدم با این ویژگی‌ها باید وجود داشته باشه D: ولی خوشحالم که این‌جا رو پیدا کردین و برام از این شباهت نوشتین :)

    سلام. زشت نباشه دست و رو نشسته پریدم وسط. آقای چارلی! / خانوم چارلی! حاجی برگ هایم! چه وبلاگ خفنی داری شما! از عکس اون ستون کناریه بگیر، تا بوق چارلی مسنجر، تا همکف! بابا خلاق! بابا قالب قشنگ! بابا خوب! 

    پاسخ:
    سلام :)
    خب راستش من تاحالا این‌قدر تعریف یک‌جا ندیده بودم، برای همین هنوز مطمئن نیستم که دوربین مخفیه یا باید تشکر کنم و بگم که لطف دارین و ‌این‌ها D: ولی ممنونم خلاصه :))
  • کنت ویلیام
  • اتفاقا ترجمه ی خوبیه اگه بخایم دست به دامان مترجم گوگل نشیم:دی

    پاسخ:
    خب، هنوز نتونستم تصمیم بگیرم که این یه تعریفه یا طعنه :))
  • کنت ویلیام
  • هیچوقت طعنه نیست:))

    پاسخ:
    باشه :))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی