ساحت کون و مکان عرصه ی میدان تو باد
زلف خاتون ظفر شیفته ی پرچم توست
دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد. *حافظ
نشستم همه پستهاتون رو از رفقای توی کوله پشتی تا این اولی خوندم. درستش اینه که نظر طولانی بذارم. یه تور سفر به دور چارلی گونه بود و از سفر به دور دنیا هم جالبتر بود.
صفتی که می تونم بگم...قشنگه. قالب وبلاگ. پاسخ های کامنتا. پستا. نوع نگاهتون به دنیا. اهنگها. حتی اسم چارلی. همشون منو یاد یه نازی و بانمکی خفیف با چاشنی اراده می نداره. اینها احساسات من بودن موقع خوندن وبلاگ:
خیلی برام جالب بود که زندگی و تفکر و امید یه نفر تو یه همچین چیز خشک و خشنی(اینترنت) خوابیده باشه. برام خیلی دلنشین بود که یه عشق گریفیندور فیزیک و فاینمن چارلی گونه که کتاب فانتزی میخونه و برعکس خیلیا وسط ترم یک دانشگاه ناامید نشده توی این دنیا وجود داشته باشه. در عین حال حسودیم شد به اراده قویتون که زیر فشار دیگران رشتهه های معمولو نخوندید واقعا رفتید دنبال رویاتون. حسودیم شد که چقدر روان و قشنگ می نویسید.
اعصابم خرد شد که چقدر....خوب هستید. مثل این انیمه ها مدام یا از همه تشکر میکنید یا معذت خواهی در کامنت ها. یا فقط لبخند :))
چارلی ویزلی دادش رون همیشه برام یکی از شخصیت های جالب بوده که کلی راه برای پیشرفت داشت تو داستان ولی خب نشد. آون دقیقا مثل شماست. رفت دنبال علاقش و یه حالت همیشه خندان و قشنگی داشت. حتی زمان ناامیدی در یادگاران مرگ.
پ.ن: نمی دونم چرا احساس کردم شارلوت توی داستان ها همون فیزیکه برای شما. یعنی اشاره به یه انسان نداره. یه چیز ناخودآگاه بود.نمی دونم...
پ.ن:اون اولین چیز...اولین برجستگی روح مهمترین اتفاق هر ادمه. برای شما یه کتاب کودکانه فیزیک بود...برای من کتاب هری پاتر. از این شباهت کوچولو خیی به خودم افتخار می کنم.
پ.ن:این ده صفحه وبلاگ برای من سفر دوستداشتنی و چارلی واری بود. اریگاتو :)))
_ همین که شما خودتونو با ضمیر من صدا نمی زنید خودش کلی معنی میده مگه نه؟
_ ایکاش بقیه هم از همین چیزا مینوشتم. از جمله خود من. یه ذره شرمنده اوره. فکر کنم برم این سه تا پست غمگینمم بردارم :|
_ خدا رو شکر که بالاخره یک فیر یک دانی پیدا شد که فکر نکنه نمیشه همزمان به انرژی و عشق فکر کرد
_ چه حیف که همه آرزوی شارلوت(البته در مورد من هرکول:)) خودشونو دارن ولی باتوجه به وضعی که الان هست احتمالا اون شارلوت یا هرکول مورد نظر یا از آدم خیلی دوره یا هرگز پیدا نمیشه.
پ. ن: و همینطور من. :)))
از این موقع که این متن رو نوشتید خیلی گذشته...
حالا دوربین دارید. عکسای خفن میگیرید. با فتوشاپ و افکت و ادیت و... آشنایید... به نظر میرسه فیزیک میخونید... دانشگاهی که دوس داشتید؟
احتمالا بیشتر از یه کپه کتاب خوندین. فیلم های خوب دیدین...
و زندگی میگذره
تو آینه عقب نگاه کنین میبینین چیزی که هستید، به مقدار قابل ملاحظه چیزیه که میخواستید باشید...
شایدم خودتون میدونستید اینو :))
اما جالب بود.
برم ببینم تو روزهایی ک کنکور داشتم، چه آرزو هایی میکردم واسه خودم :))
هرچی تا حالا گذشته دیگه گذشته و هیچ کاری نمیشه براش کرد. هیچ کاری. به نظرم فقط سعی کنید بهینه درس بخونید و اول فصلای مهم و پر سوال رو ببندید. از پنج تا فصل مطمئن باشید بهتره تا ده تا فصل رو سطحی بخونید. بعدا اگه وقت اضافه اوردید میتونید تعداد فصلای مطمئن رو بیشتر کنید هی. البته بازم خودتون بهتر میدونید.
آرزوی موفقیت :)