- ۲ نظر
- ۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۱:۱۷
1- قسمت دوم سریال Genius: Picasso رو دیدم؛ و تا اینجای کار باید بگم که جناب پابلو خانِ پیکاسو ، با تمام احترامی که برای کارهای هنری، احساسات و سخت کوشیت قائلم، ولی حالم از سبک زندگیت بهم میخوره! همش سیگار، ویسکی و هوسرانی! آخه اینم زندگی شد؟ چطوری یکی میتونه از همچین زندگی ناپایداری راضی باشه اصلا؟
2- امروز (با توجه به ساعت شایدم دیروز!؟) خونه «دایی شماره 2» دعوت بودیم و من از همون اول یدونه از این ارگ های اسباب بازی، از تو اسباب بازیای دختر داییم پیدا کردم و تا خود عصر صداشو در میاوردم. داشتم به طور تجربی دنبال نت های آهنگ تولدت مبارک و یکی از سمفونیای بتهوون میگشتم D: اون آخرا دیگه کم مونده بود همه یه چیزی پرت کنن سمتم از بس چندین ساعت متمادی صدا میدادم :| تازه یادم اومد که چقدر نواختن یه آهنگ رو دوست داشتم. حتی اونقدر که وسوسه شدم یدونه ازین ارگ اسباب بازیا برا خودم بخرم :/ من ویولون میخوام! :|
3- اختتامیه جشنواره جهانی فیلم فجر عالی بود ینی! :))) مخصوصا رامبد جوان که انگار داشت یه برنامه خندوانه رو میگردوند کلا :)) خسته شدیم از بس رشید پور رو دیدیم تو مراسما :| و اینکه کاملا تو مراسم ایرانیبازی دراوردن! رسما هفت هشت بار یا پاکتها اشتباه شد یا توی ترتیب جوایز اشتباه کردن. اولیور استونم به این اشتباها تیکه انداخت، گفت «It's very organized»! اون مترجمه هم که اصلا داشت برداشت شخصیشو از حرفا ترجمه میکرد :| تماشاگرای بیجنبه هم کلا هروقت یه آقای خارجی با یه خانوم خارجی دست میداد، تشویق میکردن. الان خیلی خوشحالین مثلا؟ :|
پ.ن: کلا روز خیلی خوبی بود :) البته از نظر درسی فاجعه بود که خب فردا جبرانش میکنم!
** درمورد اسم پست: هربار که میخواستم از اتفاقای روزمره بنویسم نمیدونستم اسمشو چی بذارم. تصمیم گرفتم کلا اسم این دسته از پست ها رو بذارم «چارلینیوز» و بجاش هربار یه شماره بهش بدم.
امشب نایب الزیاره همه بودم و پیش خانوم برای همه دعا کردم. به مناسبت اعیاد شعبانیه حرم رو چراغونی کردن. دوست داشتم بایستم گوشه صحن و فقط به اون همه نور رنگارنگ که دارن جلوی گنبد طلایی میدرخشن نگاه کنم.
من توی موضوعات گرافیکی خیلی حساسم کلا! و مسلما در شرایط عادی هیچوقت همچین عکسی رو با دوربین داغون گوشی خودم نمیگرفتم (واسه همینم گوشی مادر جان پره از عکسایی که من گرفتم :دی)، اما نمیشد از این منظره گذشت! بنابراین این یه عکس دلیه، نه یه عکس هنری. هرچند وقتی پای حرم به عکسا باز میشه، عکسای دلی هم هنری حساب میشن :)
بسیاری از شما عزیزان با روابط عمومی شبکه تماس گرفتین و خواستار پخش تصویر روتختیِ گل منگلیِ چین دارِ شدین D:
از بغل عکس گرفتم که چین هاش بیفته و عمق فاجعه مشخص باشه :|
پ.ن1: مشخصا مزاح کردم. کلا دو نفر عکسشو خواستن :-"
پ.ن2: من که میدونم الان با خیل کامنت های «چه نازه *_*» ، «به این خوبی مگه چشه؟» ، «دلتم بخواد از سرتم زیاده» مواجه میشم :))