بایگانی تیر ۱۳۹۷ :: نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

"دوباره به اون نقطه نگاه کنید. اون اینجاست، اون خونه‌ست، اون ماییم!"

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

 تیترِ فرعی: پیشنهاد‌های تابستانی، برای تخلیه‌ی تمامی عقده‌های انباشته در دوران کنکور 

1- یک لیوان آب‌میوه‌ی خنک برای خود بریزید و درحالی که روی مبل لم داده‌اید و مشغول نوشیدنِ آن هستید، برنامه‌ی لوس و مسخره‌ی «کنکور آسان است» را از شبکه‌ی آموزش تماشا کنید، خبیثانه نیشخند بزنید و به ریشِشان بخندید. 


2- کتابِ داستانِ مورد علاقه‌تان - که از قضا جلدِ قشنگی هم دارد - را زیر بغل بزنید و به کتابخانه‌ای بروید که در روزهای فلاکت‌بارِ کنکور در آن درس می‌خواندید. در آنجا روی صندلیِ سابقتان لم بدهید، پایتان را روی میز بیندازید و درحالی که همه دارند تستِ استوکیومتری حل میکنند، با آرامش کتابِ خود را بخوانید و در دنیای داستان غوطه‌ور شوید.

نکته 1: برای تاثیرگذاری بیشتر میتوانید در تمام مدتِ مطالعه چنان لبخندِ عمیقی برلب داشته باشید که کنکور‌ی‌های دیگر فکر کنند شما خوشبخت‌ترین آدمِ روی زمین هستید و از تهِ دل به شما حسادت کنند.

نکته 2: اطمینان حاصل کنید که همگان متوجه شده‌اند که شما کنکوری نیستید؛ چراکه این احتمال وجود دارد که با آن دسته از «کنکوری‌های بیخیال» اشتباه گرفته شوید.


3- اگر کتابخانه‌ی مذکور اجازه بردن لپتاپ به داخل را میدهد، یک میز در وسط سالن انتخاب کنید و سپس با هندزفری به تماشای جدیدترین فیلمی که دانلود کرده‌اید بپردازید.

نکته 1: با کلید‌های ترکیبی Fn + F12 نورِ صفحه نمایش را تا آخر زیاد کنید تا صفحه‌ی لپتاپتان از انتهای سالن نیز قابل مشاهده باشد و همه سوز به دل شوند. (مهم نیست اگر خودتان کور شوید)

نکته 2: ترجیحا فیلمِ انتخابی‌تان دارای رنگ و لعاب، و جلوه‌های ویژه‌ی بصریِ زیاد باشد. (پاپکورن فراموش نشود)


4- صبح زود از خواب بیدار شوید، با یک پاکت تخمه نزدیک ورودی کتابخانه بنشینید، و همانطور که تخمه می‌شکنید به کنکوری‌های مفلوکی نگاه کنید که با چشمانِ پف‌آلود و قرمز - همچون زامبی - وارد کتابخانه می‌شوند؛ و به یاد بیاورید که شما نیز سالِ پیش چنین وضعیتی داشتید.


5- با موهای بلند، ناخن‌های دراز و جلف‌ترین لباس‌هایی که دارید وارد مدرسه (سابق) خود شوید و همانطور که هندزفری درگوش دارید و آدامس می‌جوید به ترتیب با مدیر، معاونین و اساتید خوش و بش کنید.

سپس سری به کنکوری‌های حاضر در «طرحِ مطالعاتیِ تابستان» بزنید و وانمود کنید که خیلی خفن هستید و از الان چمدانِ خود را برای خوابگاهِ شریف بسته‌اید. هنگامی که همه دورِ شما جمع شدند، یک سری توصیه در بابِ تست‌زنی و مدیریت زمان بلغور کنید تا تحت تاثیر قرار بگیرند.

نکته: اگر گواهینامه دارید، میتوانید برای تاثیرگذاری بیشتر با ماشین پدر گرامی وارد مدرسه شوید تا بقیه حسابِ کار دستشان بیاید.


6- آلارم موبایل خود را برای ساعت 7 صبح تنظیم کنید. با صدای زنگ از خواب بیدار شوید، بخاطر بیاورید که شما دیگر کنکوری نیستید، نیشخندی بزرگ بزنید و مجددا خود را روی تخت پرتاب کنید و بخوابید.


7- به کتابفروشی بروید، برای تفریح نگاهی به کتاب‌های کمک درسی بیندازید و به کسانی که دارند آن‌ها را می‌خرند پوزخند بزنید.


+ تمامی موارد صرفا زاییده‌ی ذهنِ بیمارِ نگارنده هستند و به مرحله عمل نرسیده‌اند.


  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍


اجازه میدی آیندت رو بهت بگم؟ چندین سالِ بعد، تبدیل میشی به اولین دختری که به تیمِ المپیادِ ریاضی ایران راه پیدا میکنه، اولین دختری که توی المپیادِ ریاضی ایران مدال طلا میگیره، اولین کسی که دو سالِ متوالی مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی رو بدست میاره، و اولین کسی که توی المپیاد جهانی نمره‌ی کامل رو کسب میکنه.

و سال‌ها بعد از اون تبدیل میشی به اولین زنی در جهان که مدال فیلدز* رو دریافت میکنه و در کنار این، یکی دو جین جایزه علمی دیگه رو هم میگیری و حاصل عمرِ کوتاهت دستاورد‌های ریاضی‌ای خواهد بود، که خیلی از ریاضیدانا توی تمام زندگی‌ علمیشون نمیتونن بهش برسن.

امیدوارم الان در آرامش باشی :) منو ببخش که پوسترت رو چسبوندم به دیوار اتاقم، و جلوی چشمِ خودت فصلِ نظریه‌ اعداد رو برای کنکورم حذف کردم. یه روزی جبرانش میکنم!


* مدال فیلدز، از معتبر‌ترین جایزه‌‌های دنیای ریاضیاته که به ریاضیدانای زیر 40 سال اهدا میشه.


23 تیر، سالگرد فوت مریم میرزاخانی

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍

+ اول از همه، ممنون میشم نظرتون درباره قالب جدید رو بدونم :)


1. خوشبختانه - برخلاف تصوراتم - دوران بعد از کنکور تا الان همونقدر خوب بوده که باید باشه. چهار روز در هفته از صبح تا ظهر، به عنوان گرافیست تو دفترِ یکی از آشنایان کار میکنم. خوبیش اینه که یه حالت فریلنسر طور داره و تعهد دراز مدت ندارم بهشون. و گرچه سر و کار داشتن با این همه رنگ و تصویر و طرح خیلی لذت بخشه ولی سر و کله زدن با کسایی که با استاندارد‌های گرافیکی آشنایی ندارن، دوست دارن صفحه رو تا خرخره پر از عکس و نوشته بکنن و هیچ درکی از طراحی مینیمال ندارن یکم اعصاب خرد کنه.  ولی خب متاسفانه همیشه حق با مشتریه :/ و بجز اینا البته من همیشه مدعی بودم که برای دل خودم گرافیک کار میکنم و الان حس میکنم به قداست گرافیک و آرمان‌هام خیانت کردم!

+ یه خوبی دیگه اینه که اونجا مقادیر نامتناهی‌ای چایی وجود داره و من میتونم لیوان لیوان چایی بخورم، بدونِ اینکه مادرجانی در کار باشه که هی بیاد بگه «اینقدر چایی نخور، آهنِ خونت کم میشه!». البته بعد از آزمایش خونی که پارسال دادم و مشخص شد که آهنِ خونم حتی (خیلی کم) بیشتر از حد مجازه، دیگه کمتر اینو بهم میگه. هرچند هنوزم مدعیه که حتما من قبل از آزمایش یه چیزی خوردم که اینطوری شده :|


2. در روزهایی که در به در دنبال یه کتاب فانتزی مناسب میگشتم، به لطف گودریدز بالاخره به این مهم دست یافتم. یه فانتزی ایرانی! تا همین هفته پیش غیرممکن بود که من یه فانتزی ایرانی بخونم، مخصوصا بعد از تجربه‌هایی به شدت افتضاحی که از فانتزی‌های وطنی داشتم. ولی وقتی دیدم که چه دوستانِ فانتزی‌خوانِ قهاری توی گودریدز این رو پیشنهاد دادن، منم به دعوتشون لبیک گفتم و جلد اولش رو خریدم. و خب، به طرز عجیبی خوب بوده تا الان! کتابِ حومه‌ی سکوت، از مجموعه دشت پارسوا.


3. امروز اولین جلسه کلاس عکاسی بود و نکته مسخره اینجاست که من وقتی هفته قبل با شوق و ذوق رفتم ثبت نام کنم، اصلا حواسم به قیمت هولناک دلار نبود :| جلسه اول تماما صرف تاریخچه عکاسی و اهمیت و جایگاهش شد و از جلسه بعدی مباحث فنی شروع میشه. یه چیزِ ترسناک دیگه هم اینه که من یگانه پسرِ توی کلاسم! و خب یکم سخته برام، تاحالا تو همچین شرایطی قرار نگرفته بودم :/ 

+ از دوستانی که در عکاسی دستی بر آتش دارن بسیار ممنون میشم که یه دوربین مناسب برای شروع معرفی کنن :) که البته خیلی هم آماتوری نباشه و حالا حالا ها جوابم رو بده. و اصلا آیا DSLR بگیرم یا بدون آینه؟


4. من تا امروز قویا تلاش میکردم که دست و پا چلفتگی بودن خودم رو انکار کنم، ولی دیگه حقشه که معترف بشم بهش. بعد از گم کردن کارت ورود به جلسه کنکور، نوبت انداختن پاکت عکس‌ها (برای ثبت نام آموزشگاه رانندگی) توی خیابون بود. که وقتی متوجه شدم تو جیبم نیست و دیدم عقب تر روی زمین افتاده و خواستم برم سمتش که برش دارم، یک عدد پراید سفیدِ آموزشگاه از پارکینگ اومد بیرون و با اقتدار از روی عکسا رد شد :/ همچنان جای آجِ چرخ روی عکس‌هام مونده. 

و حتی بدتر از اون، بعد از اینکه رفتم برای تشخیص گروه خونیم آزمایش بدم، موقع شستن دست‌هام برگه معرفی‌نامم به پزشک (مال آموزشگاه رانندگی) رو انداختم کفِ زمینِ خیسِ دستشویی درمانگاه :| زمین دستشویی خودش به تنهایی بد هست، حالا دستشویی درمانگاه هم باشه که دیگه عالیه! اگه میتونستم بعدش برگه رو مینداختم تو الکل :|


5. چه چیزی بهتر از یه بازی نقش‌ آفرینی که پر از جادو و حماسه هست میتونه اوقات یه تابستون رو پر کنه؟ با تشکر ویژه از لپتاپ جان که داره صورتشو با سیلی سرخ نگه میداره و با وجودِ داغ کردن، بازی رو روی بالاترین تنظیمات گرافیکی اجرا میکنه.

از قشنگترین لحظاتِ این بازی ( و کلا هر فیلم، کتاب و بازی در ژانر فانتزی حماسی) زمانیه که نژادهای مختلف با وجودِ اختلافات شدیدشون باهم دیگه متحد میشن تا یک دشمن واحد رو شکست بدن. انسان و دوروف و الف و جادوگر کنار هم میجنگن تا از مردمشون محافظت کنن. و من به این فکر میفتم که ما روی کره زمین یه نژاد بیشتر نیستیم و با خودمون درگیریم هنوز :|


6. و حالا انگار که همه اینا برای لذت بردن از تابستون کافی نباشه، درکنار انتشار فصل چهارم Poldark، نتفلیکس هم فصل دوم Anne رو منتشر کرده که دیگه در پوستِ خودم نگنجم. و اگر ندیدین فصل اول رو، به شدت توصیه میشه. بهترین اقتباسی از آن شرلیه که من تا حالا دیدم. بازیگر آنِ این سریال هم با اختلاف در صدرِ نقش آفرینانِ آن قرار میگیره :) 

لینک دانلود در صورتی که برای دانلودش اغوا شدین :))


عکس‌نوشت: این پوستر کانادایی سریاله. توی پوستر آمریکایی تلاش شده که چهره آن رو زیباتر بکنن یکم که اصلا تمام هدف داستان رو نابود کرده این حرکت. چراکه اصلا داستانِ آن میخواد نشون بده که چطور یه دخترِ پرحرفِ مو قرمزِ کک‌مکی که زیبایی ظاهری چندانی هم نداره، تونسته دل همه رو به دست بیاره و اینقدر دوست داشتنی باشه.


پ.ن: بجز این پست، چهار پستِ متوالی بود که به نوعی حرفام با موضوع منحوس کنکور مرتبط بوده :| خوشبختانه این پست، پایانی بر این روند خواهد بود :)

پ.ن 2: منتظرم شونزده جولای بشه که یه پست درست و حسابی بذارم. حالا اینکه چرا شونزده جولای، میتونید حدس بزنید D: همچنین منتظر چهارم آگوست هم هستم، ولی بعید میدونم این یکی رو کسی حدس بزنه :-"

پ.ن 3: خطاب به خورشید خانوم اگه این پست رو میخونه: کفشای آهنی رو پوشیدم :)

پ.ن 4: این هم یه پینوشت الکی، صرفا چون پینوشت دوست دارم!

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍

Credit : فقط نوشته‌هاش رو من گذاشتم. تصویر کار Joshua Gille هست :)


توی پست قبل گفتم که میخوام برای آیندگانِ کنکوری یه سری حرف‌هایی رو بزنم. قبل از اینکه شروع کنم، باید بگم که این توصیه‌ها ابدا به این معنی نیست که خودم عملکرد درخشانی داشتم. اتفاقا برعکس، توی یه مسابقه ممکنه نفر آخر بتونه خیلی بیشتر از نفر اول بهتون کمک کنه. چرا که نفر اول شاید بتونه مسیر درست رو بهتون نشون بده، اما این نفر آخره که میتونه چاله چوله‌های توی راه رو - که خودش گرفتارشون شده - بهتون بگه. چاله‌ چوله‌هایی که ممکنه نفر اول بدون اینکه حتی متوجهشون شده باشه، از روشون پریده باشه!

با این توضیحات، میریم که داشته باشیم :)


1- کنکور واقعا وجود داره

احتمالا الان ری‌اکشن «نه بابا!؟» به خودتون گرفتین. همه ما میدونیم که بالاخره میمیریم، ولی با اینحال مرگ رو نادیده میگیریم. کنکور هم یه همچین خاصیتی داره. خیلیا کنکور رو تا اون ماه‌های آخر نادیده میگیرن با اینکه از اول میدونستن قراره باهاش دست و پنجه نرم کنن. خود من نزدیکای عید بود که وقتی اوجِ تکاپوی دوستان رو دیدم فهمیدم که نه! انگار شوخی شوخی قراره واقعا کنکور بدم :| تا اون موقع کنکور همیشه خیلی در دور دست قرار داشت برام. فکر نمیکردم که اینقدر بهم نزدیک بشه یه روزی. بنابراین کنکور رو جدی بگیرین. واقعا وجود داره، باور کنین :)


2- یک سالِ زمینی

شاید الان قبول نکنید، همونطور که من پارسال همین موقع قبول نمیکردم؛ ولی یک سال فرصت خیلی خیلی زیادیه. اون نزدیکای کنکور حتی به این درک می‌رسید که یه ماه هم خیلیه! بنابراین مهم نیست که چقدر اوضاعتون داغونه، به اندازه کافی فرصت دارین که همه‌ی سال‌های پیش رو جبران کنید، پیش دانشگاهی رو قورت بدین، و حتی فرصت اضافه بیارین. فقط باید واقعا بخواین. 

توی انجمن کنکور، یه پسری بود به اسم افشین، که 30 بهمن اعلام کرد که تازه شروع به خوندن کرده و رتبه زیر 300 هم میخواد!توی کنکور ریاضی 95 رتبش شد هشتاد و خورده ای منطقه یک، و کامپیوتر شریف قبول شد. این تاپیک رو ببینید که یکی از کاربرا چندتا از پست‌های ایشون رو از یه تاپیک دیگه جمع‌آوری کرده و یجا قرار داده. فقط ببینید که چطور اعتماد به نفس و انگیزه موج میزنه توی نوشته‌هاش :)

هرچند بعدش جنجال به پا شد که اصلا آیا راست میگه یا خالی بسته. ولی چیزی که مهمه اینه که همچین چیزی ممکنه، حالا ایشون هم نه، نمونه‌های خیلی زیاد دیگه‌ای هم هستن. حتی اگر معتقدین که رقابت توی ریاضی کمه و توی تجربی همچین چیزی ممکن نیست، میتونم براتون یکی از پارسالی‌های مدرسمون رو مثال بزنم که: از زمستون شروع کرد، تب مالت داشت، نزدیک کنکور مادربزرگش فوت کرد، و یک ربع بعد از شروع آزمون کنکور هم ساعتش از کار ایستاد! و با وجود همه اینا الان داره پزشکی میخونه.


3- سندروم کلکسیونر 

در اوایل دوران کنکور، احتمال خیلی بالایی وجود داره که به این سندروم دچار بشین. بدین صورت که شما برای هر درس مقادیر معتنابهی کتاب می‌خرید و لای هیچکدوم رو باز نمیکنید. شما یه کلکسیونر نیستین! به هیچ وجه برای یک درس بیش از یه منبع نداشته باشید؛ چون فقط باعث سردرگمیتون میشه، و اینکه نمیتونید همه‌ی تست‌هاشون رو جواب بدین حس عقب موندگی کاذب بهتون القا میکنه. نهایتا اگه واقعا از منبعی که برای یه درس دارین راضی نیستین، میتونین یکی دیگه تهیه کنید. 


4- محض رضای خدا!

برای انتخاب منبع یه درس الکی وسواس به خرج ندین. به جرئت میتونم بگم که اصلا مهم نیست چه کتابی رو انتخاب میکنید. الان اکثرا سطح همه‌ی کتابا مثل همه. مهم اینه که شما چقدر از اون کتاب استفاده میکنید. گاج، خیلی سبز، مهر و ماه، الگو و... فرقی نداره. فقط محض رضای خدا سریعتر انتخاب کنید! تو همون انجمن کنکور که گفتم، یه سری هستن که تا خود زمستون درگیر انتخاب منابعن و هی میان تاپیک میذارن که به نظرتون کدومشو بگیرم ؟ :|

و این هم در نظر داشته باشید که در درجه اول این مهمه که خودتون با چه کتابی حال میکنید. مثلا درحالی که کل کلاس ما برای دیفرانسیل گاج و الگو داشتن، من تخته سیاه خریدم، و اصلا هم ناراضی نیستم.


5- راهِ شاهانه‌

مشهوره که یه روزی بطلیموسِ اول (حاکم مصر از 323 تا 283 پیش از میلاد) تصمیم میگیره که هندسه یاد بگیره. وقتی میبینه که چقدر مباحث هندسه مشکله، از اقلیدس میپرسه که آیا راه کوتاه‌تری برای یادگیری هندسه وجود داره یا نه. اقلیدس هم جواب میده که: «راه شاهانه‌ای برای یادگیری هندسه وجود نداره.» (there is no royal road to geometry)

حقیقت اینه که راهِ شاهانه‌ای برای هیچی وجود نداره. دنبال فرمول‌های عجیب و غریب که فقط برای حالات خاص یه مسئله جواب میدن نباشید! راه کلی رو یاد بگیرین و روش مسلط بشین. یه فرمول رو حفظ میکنید و فکر میکنید که خیلی سریعتر مسئله رو حل کردین، در حالی که اگه همون وقتی که برای یادگیری فرمول گذاشتین رو برای تسلط روی راه اصلی خرج میکردین و محاسباتتون رو سریعتر میکردین، باز هم همینقدر طول می‎کشید. و تازه! می‌فهمیدین که دارین چیکار میکنین :/

معلم فیزیک سال چهارممون، اینو بارها بهمون نشون داده. که چطور خیلی از راه‌حل هایی که ما بهشون میگیم میانبر، درواقع همون راه اصلی هستن که فقط یه سری از مراحلش رو بجای نوشتن، تو ذهنمون حساب میکنیم؛ که رسما همونقدر زمان میبره. توی دروسی مثل دینامیک، گرما و آینه و عدسی خیلی به این جور مسائل بر می‌خورید.

بنابراین اینقدر خودتون رو درگیر «ترفند‌های کنکوری مهندس فلانی»ها نکنید. که اگر واقعا دکتر و مهندس می‌بودن، کارهای بسیار مهم‌تری از ترکیب فرمول‌های فیزیک دبیرستان و ابداع فرمول‌های مثلا جدید برای یه مشت بچه کنکوری‌ مثل ما می‌داشتن!


6- خودتون باشید

شما بقیه نیستین! لزوما برنامه‌ و نقشه‌ای که دیگران رو به موفقیت رسونده روی شما هم جواب نمیده. تو مدرسمون رتبه برتری داشتیم که روزانه دو تا فیلم سینمایی می‌دیده، رتبه برتری داشتیم که از ساعت 3 ظهر که از مدرسه میومده درس میخونده، تا 3 شب! و سر کلاسا میخوابیده. رتبه دو رقمی داشتیم که روزانه فقط 2 ساعت درس میخونده، و رتبه برتری هم داشتیم که خیلی آدم‌وار روزانه 8 ساعت درس میخونده و کاملا سیر نرمالی به سوی موفقیت داشته.

پس دنبال این نباشید که مثلا برید جزوه‌ی رتبه های برتر رو بخرید، جزوه یه نفر دیگه کاری براتون نمیتونه بکنه. همونطور که اگر من کفش‌های لیونل مسی رو بپوشم بهم کمک نمیکنه که بازیکن بهتری بشم! 

پس استایل خودتون رو داشته باشید، نقاط قوت و ضعف خودتون رو بشناسید و کاری به دیگران نداشته باشید!


7- از ما بهترون

شک داشتم که این مورد رو بگم یا نه؛ ولی خیلی از جاها (حتی تو بعضی وبلاگا) شنیدم که با یه ژست دپرشن و اینا میان میگن با وجود دانش آموزای سمپاد و مدارس برتر ما چه شانسی داریم تو کنکور؟ :| اولا که همون مساوی کردن تیم ملی با پرتغال خودش میتونه به نوعی جواب باشه!

دوما، من به عنوان یه پسرِ کاملا معمولی و با هوش متوسط که توی مدرسه استعداد‌های درخشان درس خونده، بهتون میگم که هیچ خبر خاصی نیست اینجا. توی راهنمایی شاید اختلاف سطح زیادی باشه با مدارس دیگه، ولی به لطف کنکور :/ توی دبیرستان اینطوری نیست. چون دیگه هیچکس پشیزی به مطالب خارج از کتاب اهمیت نمیده و دبیرا و دانش آموزا فقط براشون مهمه که چی توی کنکور میاد. و بجز اینا، با سنگین تر شدن درسا توی دبیرستان خیلی از بچه‌ها افت پیدا میکنن، برای همین معلما نمیتونن چندان سطح بالا درس بدن.

 بنابراین برای کنکور تقریبا هیچ فرقی بین مدارس وجود نداره. مخصوصا با وجود کتابای کمک درسی، دیگه هیچ روش و شیوه و نکته‌ای نیست که نتونید بهش دسترسی پیدا کنید. تنها مزیت تیزهوشان شاید این باشه که بهترین معلم‌های هر استان رو در اختیار داره؛ که بعضی معلم‌های ما توی دبیرستان‌های دولتی هم درس میدن همزمان! 

بله! اینجا پره از آدمای باهوش! نابغه‌های ریاضی، کدنویسی، الکترونیک و چیزای دیگه. ولی درصد خیلی کمیشون هستن که واقعا از استعدادشون استفاده میکنن. استعداد بقیه صرف چیدن استراتژی‌های وار توی کلش‌ آف کلنز میشه. یا صرف تمرین هدشات کردن توی گیم‌نت. بنابراین شما دارید رسما با ده درصد مدرسه رقابت می‌کنید!

+ من نمیدونم توی علامه حلی‌های تهران ( آخرین بار یازده تا علامه حلی بود :| ) چه خبره البته! ولی تعداد زیادی از سمپاد‌های شهرستان‌های کوچکتر چنین وضعیتی دارن حدس میزنم.


+ خیلی خیلی موفق باشین همگی :) صرف نظر از کنکور، سال خوبی رو در پیش دارین! سال چهارم بهترین پایه تحصیلی من بوده تا الان :)


+ بشنویم :)

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍

عکس نوشت: !Detach

دیروز کنکور زبان هم رفتم و برام حکم یه دسر خوشمزه بعد از یه غذای بیمزه رو داشت. البته صرفا برای محک زدن خودم رفتم وگرنه هیچ هدف‌ گذاری خاصی ندارم برای زبان. با آمار و ارقامی که دوستان از وضعیت درصد‌ها و رتبه‌های پارسال گفتن، شاید سه یا حتی دو رقمی هم بتونم بشم :| زبان اختصاصی رو خیلی خوب دادم فکر میکنم.

جا داره که از همین تریبون از آقایان کریستوفر نولان، و پیتر جکسون تشکر کنم که با فیلم‌هاشون دو تا از سوالات رو به اینجانب رسوندن! اولیش وقتی بود که که توی گزینه‌ها به کلمه Detach رسیدم و درجا اون سکانس از فیلم interstellar اومد تو ذهنم که کوپر موقع جدا کردن شاتل از فضاپیما به کامپیوتر دستور میده Detach! البته الان که فکر میکنم از شباهتش به attach هم شاید میتونستم معنیشو حدس بزنم، ولی خب اون موقع به این فکر نکردم D: 

دومیش کلمه after در معنای «دنبال کردن» بود که اون صحنه از فیلم هابیت یادم اومد که آزوگ داره سر بقیه اورک‌ها داد میزنه که «!after them» و اولین بار اونجا بود که با این معنی افتر آشنا شدم.

سطح لغات و گرامرش خیلی آسونتر از پارسال بود و اصلا در حد زبان تخصصی نبود! ولی بجاش سوالات Language function پر بود از اصطلاحات و ضرب المثل‌های عجیب و غریب که نصفش رو نتونستم بزنم :|

و یکی از ریدینگ‌ها هم درباره اصل پیتر (Peter principle) توی منابع انسانی بود که انگار اصلا برای نفهمیدن طراحی شده بود. کلا هرکدوم از دوستان که از در میومد بیرون بلافاصله میپرسید که ریدینگ دوم چی میگفت؟ :| حتی من امروز رفتم تو سایتای فارسی هم درباره این اصل خوندم و همچنان دقیقا نمیدونم چی میگه D:


+ تو یکی از سوالا Charlie داشت :))


+ امروز رفتم آموزشگاه رانندگی ببینم چه مدارکی میخواد برای ثبت نام؛ با اینکه کمترین علاقه‌ای به رانندگی (و کلا ماشین) ندارم و نهایت چیزی که درباره رانندگی میدونم اینه که اون پدالی که با بقیه فرق داره گازه!


+ یه آقای کتابفروش خیلی باحال و خوش اخلاق هست که هروقت میرم توی مغازه به مدت سی ثانیه احوال پرسی میکنه. و از بس ازش کتاب‌های فاینمن و اینا خریدم، فکر میکنه من خیلی خفنم! از کنکورم هم پرسید امروز. اینطوری بعد از اعلام نتایج شاید اصلا روم نشه برم تو کتابفروشی :/


+ دانستنیهای جدید باید پنجشنبه، و نهایتا تا الان منتشر میشد! میترسم این قیمت دلار و کاغذ و اینا کار دست مجله داده باشه :(


+ به زودی شاید یه پست بذارم و یه سری توصیه بکنم به دوستان کنکوری آینده  :)


+ به شدت وسوسه شدم اون بالا بجای PV بنویسم nRT ولی خب میترسم طنزش مشخص نباشه بر همگان :))

** قانون گاز کامل: PV=nRT

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍