بایگانی ارديبهشت ۱۳۹۷ :: نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

"دوباره به اون نقطه نگاه کنید. اون اینجاست، اون خونه‌ست، اون ماییم!"

۱۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

+ فاجعه ینی اینکه از بیرون بیاید تو اتاقتون ببینید مادر گرامی روتختی قدیمیتون رو برداشته یه رو تختی گل منگلی و چین چینی که خودش تازه دوخته رو براتون گذاشته :| تختم مثل تخت تازه عروس و دومادا شده :| آخه انصافا گل منگلی؟ واسه پسر 18 ساله؟ :/

+ یکی از لذت بخش ترین کارها اینه که وقتی یکی در کمال بیشعوری تو خیابون آشغال میریزه رو زمین - درحالی که با سطل فقط 2 متر فاصله داره :| - بری جلوی خودش آشغالو برداری بندازی تو سطل! ینی اصلا لذتش با لذت پاکسازی کامل تالاب انزلی برابری میکنه حتی!

چند وقته تصمیم گرفتم وقتی تو خیابونی جایی راه میرم اگه رو زمین زباله افتاده بود برش دارم و تا نزدیک ترین سطل زباله حملش کنم. اولش حس خوبی نداشتم حس خودنمایی و اینا بهم دست میداد، ولی بعدش فکر کردم حتی اگه خودنمایی هم باشه در هر صورت خروجی کار چیز خوبیه، حالا با هر نیتی که میخواد باشه. از معدود جاهاییه که نیت اصلا مهم نیست و نتیجه کار مهمه فقط.

* البته زباله های خشکی که بشه برشون داشت! که مسلما شامل پوست موز له شده و دستمال دماغی نمیشه :|

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍

** صحنه‌ای از فیلم The Perks of Being a Wallflower (توضیح بیشتر در پایین!)


وقتی بارون میاد همه جا پر میشه از نوشته های احساسی و عکسای پنجره هایی که قطرات بارون روشون نشسته. همه درباره دلتنگی و معشوق گمشدشون مینویسن. ولی من فکر میکنم زیبایی باد بیشتره حتی! ولی کسی چیزی درباره باد نمینویسه.

امشب اونطوری که باد شدید توی صورتم میخورد و موهامو بهم میریخت و از آستینای تیشرتم میرفت داخل، یاد اون سکانس فیلم The Perks of Being a Wallflower افتادم (تصویر بالا) و برای یه لحظه دستامو از هم باز کردم تا باد منو کامل در بر بگیره. تو اون حالت برای چند ثانیه هم که شده بود حس کردم که هرکاری بخوام میتونم بکنم و هیچی نمیتونه جلومو بگیره! 

وقتی که کنار یه فواره، باد قطرات ریز آب رو توی صورتم میپاشه، یا وقتی توی خیابون پرچم های سه رنگ کشورم، که بیشتر روز‌ ها افتاده و بی حرکتن به اهتزاز در میان و کلمه «الله» وسط پرچم رو به کل دنیا نشون میدن و حتی وقتی درخت ها تکون های شدیدی میخورن، ولی ریشه های عمیق و مستحکم‌شون نگهشون میداره، اینا لحظاتی هستن که بارون برای خلق اونا زیادی لطیفه. خلق این لحظه های پرشکوه فقط از پس باد بر میاد.


پ.ن1: عنوان پست، اسم فیلمیه از عباس کیا رستمی. 

پ.ن2: ایشون که تو عکس بالا دیدین چارلی واقعیه! اسمی که من بعد از دیدن فیلم بالا و خوندن کتابش که به همین اسمه (ترجمه شده بنام «مزایای منزوی بودن» - نشر میلکان) تصمیم گرفتم روی خودم بذارم. دیالوگی که توی عکس دیدین یکی از دیالوگای معروف این کتابه. وقتی که چارلی -به تقلید از سم- موقع ورود به تونل میره پشت ماشین و دستاشو از هم باز میکنه و در وصف اون لحظه میگه :«و در اون لحظه، قسم میخورم که ما بینهایت بودیم»

اگر فیلم wonder رو دیدین و دوست داشتین، باید بدونید که نویسنده کتاب The Perks of Being a Wallflower که از قضا خودش کارگردان فیلمش هم هست، فیلم wonder رو کارگردانی کرده.


پ.ن3: تشکر از همه کسانی که توی پست قبلی بهم دلداری دادن! الان خودم حالم از چارلی پست قبلی بهم میخوره :|

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍