+ فاجعه ینی اینکه از بیرون بیاید تو اتاقتون ببینید مادر گرامی روتختی قدیمیتون رو برداشته یه رو تختی گل منگلی و چین چینی که خودش تازه دوخته رو براتون گذاشته :| تختم مثل تخت تازه عروس و دومادا شده :| آخه انصافا گل منگلی؟ واسه پسر 18 ساله؟ :/
+ یکی از لذت بخش ترین کارها اینه که وقتی یکی در کمال بیشعوری تو خیابون آشغال میریزه رو زمین - درحالی که با سطل فقط 2 متر فاصله داره :| - بری جلوی خودش آشغالو برداری بندازی تو سطل! ینی اصلا لذتش با لذت پاکسازی کامل تالاب انزلی برابری میکنه حتی!
چند وقته تصمیم گرفتم وقتی تو خیابونی جایی راه میرم اگه رو زمین زباله افتاده بود برش دارم و تا نزدیک ترین سطل زباله حملش کنم. اولش حس خوبی نداشتم حس خودنمایی و اینا بهم دست میداد، ولی بعدش فکر کردم حتی اگه خودنمایی هم باشه در هر صورت خروجی کار چیز خوبیه، حالا با هر نیتی که میخواد باشه. از معدود جاهاییه که نیت اصلا مهم نیست و نتیجه کار مهمه فقط.
* البته زباله های خشکی که بشه برشون داشت! که مسلما شامل پوست موز له شده و دستمال دماغی نمیشه :|
- ۱۳ نظر
- ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۳۵