آیینه‌ی نفاق‌انگیز :: نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

"دوباره به اون نقطه نگاه کنید. اون اینجاست، اون خونه‌ست، اون ماییم!"

آیینه‌ی نفاق‌انگیز

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۰۱ ب.ظ

از فکر کردن به اینکه چه چیزهایی اسپویله و چه چیزهایی نیست خسته شدم. بنابراین خودتون هروقت که احساسِ اسپویل شدنِ هری‌پاتر بهتون دست داد صحنه رو ترک کنید :) گرچه خودم فکر نمی‌کنم چیزِ اسپویل‌آمیزی گفته باشم؛ چون درباره‎ی یه ماجرای فرعی از داستان صحبت کردم.


دالِ عزیز

این پست رو انحصارا برای تو می‌نویسم. می‌تونستم این‌ها رو توی یه پیام خصوصی بهت بگم؛ اما نمی‌خواستم که حرف‌هام با «ترحم و دلسوزی‌های دوستانه» اشتباه گرفته بشه. بنابراین فکر کردم که برای نشون دادن جدیت و اهمیتِ حرف‌هام، مستقیما توی وبلاگم برات بنویسم.


تو کتاب‌های هری‌ پاتر رو نخوندی (دیدنِ فیلم‌هاش کافی نیست!)، که اگر خونده بودی می‌تونستم بجای این حرف‌ها ارجاعت بدم به فصل دوازدهمِ کتاب اول. اما الان باید خودم برات تعریف بکنم. توی یکی از اتاق‌های قلعه‌ی هاگوارتز یه آیینه‌ی بزرگ وجود داره به اسم آیینه‌ی نفاق‌انگیز. یه آیینه‌ی خیلی قدیمی که کسی نمی‌دونه کی اونو ساخته یا حتی چطوری به هاگوارتز اومده؛ اما بالای آیینه یه عبارت حکاکی شده که طرز کار آیینه رو توضیح می‌ده:

Erised stra ehru oyt ube cafru oyt on wohsi

معنی نداره. حالا از آخر به اول بخونش:

I show not your face but your heart's desire


«من چهره‌ات را نشان نمی‌دهم، بلکه خواسته‌ی قلبی‌ات را نشان می‌دهم». این آیینه عمیق‌ترین خواسته‌ی قلبی هرکس رو بهش نشون می‌ده. چیزی رو نشون می‌ده که یک نفر بیشتر از هر چیزی دوست‌ داره ببینه. به قول دامبلدور: فقط خوش‌بخت‌ترین آدم دنیا می‌تونه به این آیینه نگاه کنه و تنها خودش رو ببینه.

اما چیزی که باید بدونی اینه که این آیینه می‌تونه یه وسیله‌ی خطرناک باشه؛ خیلی خطرناک! آدم‌های خیلی زیادی روزها و هفته‌ها پای این آیینه وقت‌شون رو تلف کردن. روزها و هفته‌ها جلوی آیینه نشستن و مسحورِ چیزی شدن که توی آیینه دیدن. این آیینه کمکی به آدم‌ها نمی‌کنه، فقط باعث میشه که آدم‌ها احساس بدبختی و فلاکت بکنن، چون نمی‌تونن به اونچه که توی آیینه می‌بینن برسن. این کار بدی نیست که دنبال رویاهامون بریم، اصلا باید این‌ کار رو بکنیم. اما باید هشدار دامبلدور به هری رو یادمون باشه. «قرار نیست که توی رویاها ساکن بشیم و زندگی کردن رو فراموش کنیم.»


حالا، اون ساختمون، اون دانشکده و اون دانشگاه داره برای تو مثل یه آیینه‌ی نفاق‌انگیز عمل می‌کنه. فکر کردن بهش فقط باعث می‌شه که بغض کنی و از دست خودت عصبانی بشی که نمیتونی بری اونجا. رویاهات دارن برعکس عمل‌ می‌کنن. کمکی بهت نمیکنن، اراده‌ت رو قوی‌تر نمیکنن. بخاطر همین هم ازت می‌خوام که دیگه به اون آیینه نگاه نکنی. یه پارچه بردار و بندازش روی آیینه و زمانِ باقی مونده رو بدونِ اون سپری کن. فقط خودِ خودت باش. برای اینکه بهترین کارها رو بکنی نباید حتما توی بهترین جاها باشی.

ارادت‌مندِ تو

چارلی


  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍