دلتنگی‌های پسرانه :: نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

"دوباره به اون نقطه نگاه کنید. اون اینجاست، اون خونه‌ست، اون ماییم!"

دلتنگی‌های پسرانه

جمعه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۵۵ ب.ظ

1. دلم برای مادرم تنگ شده. با وجود اینکه دیروز دو بار تلفنی باهاش حرف زدم. هفته‌ی بعد که برگشتم خونه، براش چندتا شاخه گل نرگس می‌گیرم. گل مورد علاقه‌ش.


2. تو اتاقِ هم‌کلاسیم، یه چیزی زیر تختش به چشمم خورد. یه جامدادیِ سیاه بود که روش گل‌های رنگی‌رنگی از جنس فوم چسبونده شده بود. خود جامدادی هم با کوک‌های ناشیانه دوخته شده بود. خندیدم و ازش پرسیدم که این چیه؟ گفت که اینو خواهر کوچک‌ترش براش درست کرده. 

تاحالا ندیده بودم که اون جامدادی رو با خودش بیاره دانشگاه، ولی اگه من یه خواهر کوچولو داشتم که همچین جامدادیِ پر از مهربونی‌ای بهم می‌داد، همه جا با خودم می‌بردمش. تا مقطع دکترا!

هم‌خوابگاهی‌م هم یه خواهر کوچولوی چهار ساله داره که هروقت برمی‌گرده شهرشون براش یه چیزی میخره. یه جعبه مدادرنگی، یه بسته ماژیکِ نقاشی، یا یه اسباب‌بازی کوچیک. میگه هروقت می‌رسه خونه‌شون، خواهرش بدو بدو میاد سرِ کیفش تا ببینه چی براش گرفته. من هم با یه لبخندِ خیلی گنده این محبت برادرانه‌ش رو نگاه می‌کنم.

دلم برای خواهر کوچولوی نداشته‌م هم تنگ شده.


Mom - by ABRIL GOGO   


پ.ن1: فکر می‌کنم بخش زیادی از این دلتنگی‌ها، تقصیر کتاب «زنان کوچک» باشه. شاید چون مارمی منو یادِ مادر خودم میندازه، یا شاید چون بتیِ نازک‌دلِ مهربون، شبیه خواهر کوچولوی نداشته‌ای هست که همیشه آرزوش رو داشتم.


پ.ن2: بشنویم :)

Oh they say in the sea " :  

" There are mermaids wild and free   


پ.ن3: به مرحله‌ای رسیدم که دیگه از لوس و احساساتی بودن پست‌هام خجالت نمی‌کشم :)

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍

نظرات  (۴۱)

منم هر روز با مامانم حداقل یک بار صحبت می‌کنم و به شدت دلم واسه بغلش تنگ شده...

پ.ن3: خیلی هم خوبه :)
پاسخ:
و تازه پسر‌ها مامانی‌تر هستن :) :-"

:)
منم قبلا دلم میخواست یه خواهر یا برادر کوچک‌تر داشتم اما خب الان شاکرم که نداشتم، من اصولا آدم با اعصابی نیستم :)
ولی خواهرزاده و برادرزاده دارم که هر چند وقت یکبار کتاب داستان، مداد و ... براشون میخرم :)
پاسخ:
شاید هم فکر می‌کنید که اعصابش رو ندارین. شاید وقتی اون دست‌های کوچولوش رو توی دستتون بگیرین دیگه همه چیز یادتون بره :)

چه خاله و عمه‌ی خوبی :) خدا حفظشون کنه :)
مگه احساساتی بودن خجالت داره؟ :)
پاسخ:
نه، نداره. ولی خب در هر صورت یه پسر احساساتی خجالت می‌کشه همیشه :) برای پسرها خیلی مرسوم نیست.
:)

(:

از قبل از امتحان‌های ترم تا الان مامانم رو ندیدم :(
پاسخ:
ایشالا خیلی زود می‌بینیدشون :) اتفاقا اینطوری وقتی دیرتر برگردین خونه خیلی بیشتر کیف میده :))
فکر کنم شما بودید که مادرتون و"مادر" صدا میکردین،درسته؟:))
بمونه براتون:)))
پاسخ:
بلی :)) خودِ خودم بودم :)
ممنونم :))
خدا مامانتونو حفظ کنه براتون
امیدی هست دعا کنیم خدا یه خواهر کوچولو بهتون بده؟ : )
پاسخ:
ممنونم :) شما هم همینطور :)

نه احتمالا امیدی نیست :)) ولی خیلی ممنونم از حسن نیتتون :)
:)

:)

چه لطیف و ناز...
به نظرم لوس و احساساتی بودن خجالتی نداره.
پاسخ:
ممنونم :)
رجوع شود به جواب کامنت «مهتاب» :)
کلا یه لذت خاصی داره وقتی برمیگردی خونه، یه چیزی‌ برای اعضای خونواده آورده باشی:))
من هر ترم برای داداشم اسباب بازی میخرم:))
یه بارم برای بابام چیزی گرفتم، خیلی خیلی چسبید:))))
پاسخ:
من اغلب فقط خوراکی می‌برم؛ شیرینی‌های مخصوصِ اینجا رو :)) 
  • פـریـر بانو
  • دلتنگی واسه مادر از بدترین دلتنگی‌هاست! سخته...

    بچه‌ها خوشحال می‌شن با این کارها. منم گاه و بیگاه واسشون یه چیز کوچیک هدیه می‌برم. واسه مامان و بابا هم بردم. :دی و تازه باباها بیشتر از همه ذوق می‌کنن. :))

    احساساتی بودن اصلا چیز بدی نیست و هیچ‌کس نباید به خاطرش حس بد بگیره یا خجالت بکشه. :)
    پاسخ:
    ولی شیرین هم هست :)

    من یه بار برای بابام یه خودنویس بردم :)) عاشق خودکار و اینجور چیزاست :-"

    آخه بعضی وقتا حس می‌کنم با «قوی» بودن در تضاده :/ هرچند میدونم که درست نیست.
    بعد من خواهر کوچیکه‌ی چهارتا گنده‌بکم و اوج مهر و محبتشون در حقم اینه که وقتی می‌خواستم برم سفر گفتن آخیشششششش تا بری و بیایی ما تو جشن و خوش بگذرونی هستیم به خاطر نبودنت /: یعنی واقعی‌ها. اصلا الان اینو تعریف کردم جیگرم برای خودم خون شد. البته که خودمم دختر جمع دوستی نیستم و بیشتر تو کنج عزلتم. یعنی خواهر جالب و دوست داشتنی‌ام براشون نیستم و خب پس یر به یر هستیم.
    خلاصه که کانون خانوده‌ی ما داره از شدت گرما و محبت آتیش می‌گیره.
    .
    حالا شما تعارف نکن آدرس بدم هر سری برام کادو و سوغاتی پست کنید در عوض خواهر نداشته و منم قول میدم کلی جای خواهر نداشه خوشحالی کنم (((((:
    نامبرده جامدادی هم می‌تونه بدوزه /:

    پاسخ:
    اولا که این چه حرفیه :/ حتما خواهر دوست‌داشتنی‌ای براشون هستین :) مهر و محبت که اینجور جاها مشخص نمیشه :)) وقتی خدای نکرده یه مشکلی براتون پیش اومد یا اتفاقی افتاد اون موقع می‌بینید که چطور اون چهارتا خواهر خودشونو به آب و آتیش میزنن تا کمکتون کنن :)

    من که با کمال میل حاضرم این کار رو بکنم :)) حتی بدونِ شرطِ جامدادی :)
    ای جان ، ای جان ...
    خدا حافظ مادرتون باشه!
    +
    من یه برادر کوچیکتر دارم ، ۹ سالشه. دیوارهای اتاقم پره از نقاشی‌هایی که کشیده. قبلا برام یه گلدون سفالی درست کرده بود، یه زیرلیوانی و کلی جعبه‌ی هدیه‌ی مکعبی شکل که ناشیانه درست شدن اما برای من خیلی عزیزن. اون برای من برادر خیلی خوبی‌ه. ولی متاسفانه من هیچوقت براش خواهر خوبی نبودم و همیشه از این بابت خودمو سرزنش می‌کنم.

    پاسخ:
     ممنونم :)) سلامت باشین :)

    ببینیم می‌تونید یه کاری بکنید که دلم برای داداش‌ کوچولوی نداشته‌م هم تنگ بشه یا نه  :))) خدا حفظش کنه :)
    و اینکه از ویژگی خواهرهای خوب اینه که همیشه فکر میکنن که خواهر خوبی نیستن :)
    ۱. یه لحظه تمام نطق‌هایی که قبلاً داشتم با دوستام، که من هیچوقت نمی‌خوام بچه داشته باشم و بخش بزرگی از آزادی و آرامشم رو براش صرف کنم و بعد بذاره بره مرده‌شوربرده‌ی قدرنشناس رو یادم رفت. فکر کردم اگه فقط یک‌بار از سفر برگرده با گل نرگس، همه‌اش جبران شده.

    ۲. کرم گوش هفته‌ی آینده‌ام هم جور شد بحمدلله...
    پاسخ:
    1- من مطمئنم که «نوا کوچولو» خیلی بهتر از اینا خواهد بود حتی :) شاید اصلا هر ماه براتون گل بگیره :) هر ماه با یه شاخ گل بیاد بغلتون کنه و بهتون بگه که چقدر دوستتون داره و قدر اون بخش بزرگی از آزادی و آرامشی که براش صرف کردین رو می‌دونه :)

    2- الحمدالله :)) کلا من عاشق این گروهم :) قشنگ یه حس ماجراجویانه - فانتزی داره آهنگاشون :) شاید بخاطر اینه که بیشتر متن‌هاشون ترانه‌های محلیه و با ساز های سلتیک می‌نوازنش.
    + بنابر تجربه، فکر نمیکردم حتی یک نفر هم از این آهنگ خوشش بیاد D:
    الان انقدر آدما بی‌احساس شدن که مهربون و احساساتی بودن، خودش نشونه تمایز و خاص بودنه :) فلذا راحت باشید:)
    پاسخ:
    اتفاقا مشکل همینه خب :)) متمایز بودن خودش خیلی سخته :) اینکه همش با انگشت نشون داده بشین.
    یه پسر عمو دارم پنج سالشه، همیشه به مامانش میگه من یه خواهر بزرگتر می‌خوام ((:
    پاسخ:
    :))
    باشد که خدا بهش یه خواهر بزرگتر عنایت کنه D:
  • امید ظریفی
  • آخ از خواهر کوچولوی نداشته!
    پاسخ:
    هزاران آخ :)
    من وقتی دلتنگ خونه بودم می‌گفتم خدایا یا خیلی برگردون عقب، یا بزن بره جلو، آخه اینجای زندگی دلم خیلی گرفته. و تا برگردم خونه پستای ناله می‌ذاشتم تو وبلاگم :))) این یکیشه:
    http://nebula.blog.ir/post/730/730-نه-هیچی-به-اندازه-دیدن-این-میز-و-این-چهار-نفر-نمی-تونه-حال-آدمو-بد-کنه
    پاسخ:
    از خوبی‌های یه بلاگر با سابقه بودن اینه که برای هر موقعیت و احساس و رویدادی یه پست دارین که بهش ارجاع بدین :))
    دقیقا پسر ها مامانی تر هستند 
    من بشخصه خیلی بابایی بودم که شرایط نذاشت دیگه 
    پاسخ:
    عمیقا امیدوارم منظورتون اون چیزی نباشه که من فکر می‌کنم :)
  • پشمآلِ پشمآلو
  • دل تنگی برا من معنیش حس خانوادس. . حس عشقه .. حس اینکه اره من هنو تورو یادمه
    یه حس عجیبیه برا من .. عجیب دوس داشتنی

    امیدوارم زودی برگردی کلی مامانو بغل کنی
    پاسخ:
    چه توصیف خوبی :)

    ممنونم :)) فقط چند روز مونده D:
    خیلی حال کردم با این پست. خیلییی:))
    امیدوارم تا هستیم تو خونه ی پدرو مادر قدرشونو بدونیم.
    پاسخ:
    خدا رو خیلی شکر :))

    آمین :))

    + سلامِ چارلی رو به پیانو‌تون برسونید :))
  • اسمارتیز :)
  • اومده بودم یه پست طویل بخونم :)

    قضیه اینه که من حتی وقتی میرم طبقه پایین درس بخونم و مثلا از صبح تا موقع ناهار مامان و بابام رو نمی‌بینم، دلتنگشون میشم. حالا دیگه چه برسه به چند روز و چند هفته و چند ماه حتی!

    خواهرهای کوچکتر اصولا در برهه‌ای، از برادرهای بزرگشون یه بت دوست‌داشتنی میسازن. در دورانی که به آگاهی میرسن که قرار نیست هیچکس بت باشه براشون، داداششون براشون میشه یکی از مورد اعتمادترین ها و دوست‌داشتنی‌ترین ها که حتی این حس براشون به وجود میاد که اتفاقی مثل دانشگاه و ازدواج، داداششونو ازشون میگیره... میخوام بگم داداش بزرگتر یه جور تکیه‌گاه درجه ۲ بعد از پدره برای خواهرِ کوچکتر ولی نمیدونم خودِ داداش‌ها تا چه حد از احساسات خواهرهاشون آگاهی دارن.
    (:

    پاسخ:
    ای بابا، خدا هیچ بلاگری رو اینطوری شرمنده نکنه :))

    خب در این باره نظری نمیتونم بدم من، چون داداش بزرگه‌ی هیچ خواهری نبودم تاحالا :) اما فکر میکنم داداش بزرگ‌ها این احساسات رو بدونن :) حتی فکر میکنم داداش بزرگ بودن خودش یه اثر تربیتی مثبت داره، چون یه داداش بزرگتر به خودش اجازه انجام هر کار و رفتاری رو نمیده، چون میدونه خواهر کوچیکه روش حساب باز کرده :)
    آخی :)) امیدوارم که هرچه زودتر این دل‌تنگی به پایان خودش برسه :)) 
    من الان خواهر کوچیکه محسوب می‌شم ولی نمی‌تونم تصور کنم که برادرهای بزرگ‌ترم نسبت بهم همچین حس‌های دوست‌داشتنی‌ای داشته باشن :))
    چه موزیک خوبی :)) امشب این دومین موزیک گوش‌نواز پیش‌نهادی بود که ازش لذت بردم،مرسی :))
    پاسخ:
    ممنونم :) اما من آرزوی برعکسش رو برات دارم! که رشته مورد علاقت قبول بشی و این دل‌تنگی رو تجربه کنی :))
    من مطمئنم که دارن :) به من نگاه نکن که اینطوریم، پسرها معمولا خیلی صریح ابراز احساسات نمیکنن :)

    تشکر که اعتماد کردی و بهش گوش کردی :))
    + میشه بپرسم اولیش چی بود؟ :-"
  • احمدرضا ‌‌
  • آقا امروز سالروز وفات حضرت فاینمن بودا! دیدم چارلی پست گذاشته گفتم حتما درباره فاینمنه :)
    ایشالا این دلتنگی‌ها هم تموم میشه. خدا کنه هیچوقت کسی دلتنگ کسی نباشه واقعا سخته.
    منم یه برادر کوچیک‌تر دارم. خیلی موجودات شیرینین این داداش/خواهرای کوچیک‌تر . ایشالا خواهرزادتون جاش رو بگیره :)
    پاسخ:
    ای وای من :/  اصلا حواسم نبود :| اما الان که فکر میکنم، خود فاینمن هم عناوین و القاب و سالگردها و تشریفات براش مهم نبود. بنابراین احتمالا ناراحت نشده از اینکه سالگرد فوتش رو فراموش کردم :) بجاش دارم درس‌نامه‌های فیزیکش رو میخونم! مطمئنم این خوشحال‌ترش میکنه :)
    ایشالا :))

    خدا حفظش کنه :) بهش بگین که خیلی داداشِ خوبی داره :))
    پسر کوچولوی مهربون احساساتی :)
    پاسخ:
    خواهرِ بیولوژیست :)
  • کلمنتاین ‌‌
  • خواهر بزرگتر داری ینی؟
    پاسخ:
    نه :) کلا از نعمت خواهر محرومم :)
    یا حداقل تا پارسال محروم بودم :)) تا اینکه بیان دوتا خواهر بیولوژیست بهم داد :) کامنتِ بالاییتون D:
    سلام خواننده خاموشم اهنگی که آپلود کردین و گوش دادم و خیلی خوب بود عالی عالی اهل نظر دادن نیستم ولی خوب این خیلی خوب بود راستی من از طریق وبلاگ شما با lindsey stirling اشنا شدم و بعدش رفتم کل کاراشو دانلود کردم و کلی لذت بردم
    پاسخ:
    سلام :) اول از همه اینکه خیلی خوش اومدین به کامنت‌دونی چارلی :)
    و خوشحالم که تونستم خانوم استرلینگ رو معرفی کنم بهتون :) آهنگ something wild ش رو من خیلی دوست دارم!
    ایشالا که در آینده هم از آهنگ‌های پیشنهادیم خوشتون بیاد :))
    منم دوست دارم به پسرخالم که تازه به دنیا اومده هدیه بدم.
    براش یه جوراب خریدم ولی می خوام زود کار کنم و پول دربیارم و روز تولدش تو یه جعبه ی بزرگ پرچیزای مختلف براش هدیه ببرم:)))))
    جلد دومی که برات اسپویل کردمم بخون:)) توکه کتابای این تیپو دوست داری فک می کنم نباید آثار آنماری سلینکو رو از دست بدی:) خیلی قلمش خوبه
    یکی شاهکارش که دزیره هستو یه کتابشم من دختری زشت رو بودم.
    پاسخ:
    مهم نیست اصلا :)) هدیه‌های کوچولو هم همونقدر ارزشمندن :)

    «همسران خوب» رو توی کتابفروشی دیدم اتفاقا، ولی خب تجربه بهم گفته توی کتاب‌های این مدلی، جلد‌های بعدی وظیفشون خراب کردن جلد اوله همیشه و بهتره خونده نشن :/ و دزیره هم توی لیستم قراره داره :) فقط چون قیمتش خیلی زیاده باید کمی صبر کنه :/
  • میــ๛ آنـہ
  • یه دل سیر دلتنگی توی بهمن ماه،احساس قشنگیه
    پاسخ:
    قشنگه واقعا :) تازه توی روزهای برفیِ بهمن :)
    ما درکت میکنیم چارلی :)
    پاسخ:
    تشکر جنابِ دچار :))
    چه مامان خوش سلیقه ای ، همین که نرگس پسندن :) یعنی فوق العادن:) 

    اخی خیلی سخته؛)
    زود تموم میشه:)
    با موفقیت برگردین پیشش:) 
    خدا حفظشون کنه:)

    پاسخ:
    پس یعنی شما هم گل نرگس رو دوست دارین؟ :))

    خیلی ممنونم :)
    ایشالا که شما هم خیلی موفق باشین :)
  • محمدرضا ...
  • بعضی مواقع دوس داشتم یه خواهر کوچولو داشتم اما آخر به این فکر می‌کنم که خواهر که همیشه کوچولو نمی‌مونه !
    پاسخ:
    شاید کوچولو نمونن، ولی خواهر که می‌مونن :) برای همیشه :)
    ریا نشه بله جناب چارلی :) 
    ولی من منظورم این نبود خودم فوق العادم...
    مامانیای نرگس پسند خیلی خوبن:) من که دوستشون دارم ؛)
    پاسخ:
    چقدر خوب :)
    اما ما که می‌دونیم شما فوق‌العاده‌ هستین :)
    ایشالا که خودتون هم در آینده یه مامانِ نرگس‌پسندِ خیلی خوب خواهید بود :))
    میشه بدونم چارلی اینستا داره یا نه؟:| :))
    پاسخ:
    نداره راستش :))
    چارلی از جو حاکم بر اینستا و اون سیستم مریض لایک و فالو خوشش نمیاد :) هرچند بعضی از صفحات رو خیلی دوست داره که دنبال کنه :)
    بهمن با طعم دلتنگی...
    پاسخ:
    تمام تلاشت رو برای رمانتیک بودن انجام دادی نه؟ D:
    671 کیلومتر از شهرم دور شدم که بیام مایه دلتنگیم رو ببینم، نفس بکشمش، بغلش کنمو برگردم به زندگی بپردازم
    و الان داداشم
    خود خود داداشم
    گند زد به کل ذوق و حس و حال خوبم
    به جنس دلتنگیم
    به خیال پردازیام و من دارم گریه میکنم :| :)))
    کسی حق نداشت دلتنگ ترم کنه...
    پاسخ:
    ناراحت نباش :) وظیفه یه داداش همینه D: 
    ولی بی شوخی، یه حسی بهم میگه مایه دلتنگیت یه مکانه. یه دانشکده؟ توی دانشگاه تهران؟ :)
    کدوم خل وضعی بخاطر یه مکان پا میشه میاد تهران این همه راهو؟! :)
    پاسخ:
    من :)) برای دیدن دانشکده فیزیک شریف اومدم. و برای آونگ فوکوش :)
    ولی حالا اینکه قضیه چیه رو فردا ازت میپرسم. چون هشت صبح کلاس دارم و چشمام داره بسته میشه :))
     ممنونم از خوش آمد گوییتون بله حتما خوشم میاد  سلیقه موسیقیاییتون رو دوست دارم lindsey که معرکه بود 
    پاسخ:
    خب حالا که انگار توی موسیقی اشتراکِ زیادی داریم؛ شما هم به چارلی معرفی کنید یه چیزی :)
    عررررر رفتی دانشکده فیزیک شریف؟؟؟ ^___^ دیدی چقدر قدیمیه؟؟؟ چقدر داغونه :| اون تخته رو دیدی توی راهرو؟؟؟ 
    اینو میگم -->  http://bayanbox.ir/info/4118481622091855596/img1548502143066
    این برای سری دومه که از صبح تا عصر رفته‌بودیم اونجا ^_^ (ازونجا که کامنت عمومیه، رمز گذاشتم براش :| خصوصی میگم بهت.)
    ولی خدایی به من اگه باشه عمرا عمرا عمرا فیزیک شریف نمیخونم :| بابا همهشون یه تخته‌شون کمه :/ 
    .
    خب حالا راجع به خود پست :دی 
    آقا کا‌منت‌ها رو خوندم دیدم چه مردم روابط خواهر برادری گل و گلستانی دارن :/ یا آرزوی داشتن خواهر کوچکتر دارن که چنین روابطی باهاش داشته‌باشن :/ بعد من چی؟ یه داداش بزرگتر دارم اما جفتمون اینجوری‌ایم که کلا باهم حال نمیکنیم و شدیدا متضاد هم هستیم :/ و کلا هم باهم کار نداریم :/ بجز وقتایی که اون حوصله‌ش سر میره و میاد حرص منو دراره :| 
    پاسخ:
    من دو سال پیش رفتم راستش، دیگه در حدِ تخته‌ی توی راهرو یادم نیست D: ولی یادمه اون موقع عاشق همون قدیمی بودنش شدم :) تخته‌ی گچی :) از دانشکده‌های نوساز و تخته وایت‌برد متنفرم! الان هم به شدت از این خوشحالم که دانشکده‌مون عتیقه‌ست D: قدیمی‌ترین ساختمون دانشگاهه. دوست دارم بتونم آثار گذر زمان و رفت و آمد آدم‌ها رو توی محل تحصیلم ببینم :)

    عکس‌نوشت: راستش رو بگین، فقط ژست گرفتین یا چیزی هم روی تخته نوشتین واقعا؟ :)) {لبخند چپلوک}

    فقط شریف نیست، فیزیکِ همه جا اینطوریه D: هم‌خوابگاهیم عمران میخونه، یه دفعه اومده بود دانشکده‌مون، آخرش بهم گفت شما علوم پایه‌ای‌ها دیوونه‌این :)) اینقدر مسخره‌بازی و رفتار عجیب دید توی دانشکده‌مون D: من خودم به تنهایی چندین تخته کم دارم D: 
    .
    خب راستش در این باره حرفی ندارم که بزنم، ولی الان آیا میتونین بهم بگین که برادرتون رو دوست ندارین؟ :))

    الان خیلی چیزی به ذهنم نمیرسه ولی اهنگ thunder از imagine dragons رو گوش بدید کلا این imagine dragons گروه باحالیه امیدوارم خوشتون بیاد 
    پاسخ:
    اول از همه خیلی تشکر بابت معرفی :))
    این گروه رو دوست دارم، گرچه همه‌ی آهنگ‌هاشون رو نه D: ولی این thunder که گفتین از جمله آهنگ‌های مورد علاقمه :) همینطور Demons و Believer و  whatever it takes :)
    عه؟! فکر کردم جدیدا اومدی '_' 
    ما از هفتم به بعد دیگه تخته‌گچی نداشتیم. :/ بعد اصن نمیتونم بپذیرم از مدرسه الانم با این امکانات برم اونجا '_' ولی خا دانشگاه تهران هم دوست دارم ^_^ و از همه بیشتر زنجان ^_^ اصن با تعریف‌هایی که از یه دانشجو اونجا شنیدم، بیش از پیش راغب (املاش درسته؟) شدم که برم زنجان ^_^
    .
    فقط ژسته D: 
    .
    نه میدونی چیه؟ فاز من با فاز بچه‌های شریف یکی نیست. یعنی دنیاهای متفاوتی داریم واقعا. اهدافشون با من فرق میکنه. 
    .
    نمیشه گفت دوستش ندارم، نمیشه هم گفت دوسش دارم :| ولی خا کلا اینجوریه که کاری به کار هم نداریم :/ 
    پاسخ:
    نه :) کم سعادتیم D:

    کلا من چیزهای کلاسیک و نوستالژیگ دوست دارم؛ شاید برای همینم گچ رو ترجیح میدم . ولی انصافا نوشتن انتگرال با گچ، دو هیچ از ماژیک وایت‌برد جلوئه :))
    مرکز تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان خیلی خوبه :)) ولی خب شما حالا کنکورتون رو بدین، ایشالا موقع انتخاب رشته‌ یه سری حرف دارم باهاتون :)
    .
    متوجهم چی میگین :) منم اینجا با کل کلاس اختلاف فاز پی دارم :))
    .

    من همیشه گفتم که دوست داشتن توی موقعیت‌ها مشخص میشه :))
    پس گوشش دادین البته گروه ناشناخته ای نیستن عجیب نیست که گوشش دادین 
    پاسخ:
    بله :)) ولی این از ارزش پیشنهادتون کم نمیکنه :)
    گفتم بهت؟ حدود یه ماه پیش که با بچه‌ها بعد شریف رفتیم باغ‌کتاب تا آزمایش گهواره نیوتون رو انجام بدیم، با یه آقایی آشنا شدیم که داشت اونجا درس میخوند و یه نیم ساعت چهل دقیقه‌ای باهم راجع به اونجا حرف زدیم و اینقدر چیزایی خوبی گفت راجع‌بهش که نرفته عاشق اونجا شدم D: بعد جالب اینجا بود که اون آقا هم میخواسته همین رشته رو بخونه اما قبول نشده! 
    چه حرفایی داری؟ حسابی کجکاو شدم که :دی نمیشه الان بگی؟ '_' 
    .
    خیلی سخته سر کردن تو همچین جاهایی -_- 
    پاسخ:
    یکی از اساتید دانشکده ما هم برای دکترا اونجا بوده. و خیلی هم استاد باحال و خفنیه :))

    نه فکر میکنم بهتره الان ذهنتون رو درگیر نکنم :) چیزِ خیلی خاصی هم نیست D: میگم حالا :)


    خیلی هم بد نیست، احساس متفاوت بودن به آدم دست میده :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی