عقده‌ گشایی‌های یک فارغ‌الکنکوریِ مریض :: نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

"دوباره به اون نقطه نگاه کنید. اون اینجاست، اون خونه‌ست، اون ماییم!"

عقده‌ گشایی‌های یک فارغ‌الکنکوریِ مریض

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۵۳ ب.ظ

 تیترِ فرعی: پیشنهاد‌های تابستانی، برای تخلیه‌ی تمامی عقده‌های انباشته در دوران کنکور 

1- یک لیوان آب‌میوه‌ی خنک برای خود بریزید و درحالی که روی مبل لم داده‌اید و مشغول نوشیدنِ آن هستید، برنامه‌ی لوس و مسخره‌ی «کنکور آسان است» را از شبکه‌ی آموزش تماشا کنید، خبیثانه نیشخند بزنید و به ریشِشان بخندید. 


2- کتابِ داستانِ مورد علاقه‌تان - که از قضا جلدِ قشنگی هم دارد - را زیر بغل بزنید و به کتابخانه‌ای بروید که در روزهای فلاکت‌بارِ کنکور در آن درس می‌خواندید. در آنجا روی صندلیِ سابقتان لم بدهید، پایتان را روی میز بیندازید و درحالی که همه دارند تستِ استوکیومتری حل میکنند، با آرامش کتابِ خود را بخوانید و در دنیای داستان غوطه‌ور شوید.

نکته 1: برای تاثیرگذاری بیشتر میتوانید در تمام مدتِ مطالعه چنان لبخندِ عمیقی برلب داشته باشید که کنکور‌ی‌های دیگر فکر کنند شما خوشبخت‌ترین آدمِ روی زمین هستید و از تهِ دل به شما حسادت کنند.

نکته 2: اطمینان حاصل کنید که همگان متوجه شده‌اند که شما کنکوری نیستید؛ چراکه این احتمال وجود دارد که با آن دسته از «کنکوری‌های بیخیال» اشتباه گرفته شوید.


3- اگر کتابخانه‌ی مذکور اجازه بردن لپتاپ به داخل را میدهد، یک میز در وسط سالن انتخاب کنید و سپس با هندزفری به تماشای جدیدترین فیلمی که دانلود کرده‌اید بپردازید.

نکته 1: با کلید‌های ترکیبی Fn + F12 نورِ صفحه نمایش را تا آخر زیاد کنید تا صفحه‌ی لپتاپتان از انتهای سالن نیز قابل مشاهده باشد و همه سوز به دل شوند. (مهم نیست اگر خودتان کور شوید)

نکته 2: ترجیحا فیلمِ انتخابی‌تان دارای رنگ و لعاب، و جلوه‌های ویژه‌ی بصریِ زیاد باشد. (پاپکورن فراموش نشود)


4- صبح زود از خواب بیدار شوید، با یک پاکت تخمه نزدیک ورودی کتابخانه بنشینید، و همانطور که تخمه می‌شکنید به کنکوری‌های مفلوکی نگاه کنید که با چشمانِ پف‌آلود و قرمز - همچون زامبی - وارد کتابخانه می‌شوند؛ و به یاد بیاورید که شما نیز سالِ پیش چنین وضعیتی داشتید.


5- با موهای بلند، ناخن‌های دراز و جلف‌ترین لباس‌هایی که دارید وارد مدرسه (سابق) خود شوید و همانطور که هندزفری درگوش دارید و آدامس می‌جوید به ترتیب با مدیر، معاونین و اساتید خوش و بش کنید.

سپس سری به کنکوری‌های حاضر در «طرحِ مطالعاتیِ تابستان» بزنید و وانمود کنید که خیلی خفن هستید و از الان چمدانِ خود را برای خوابگاهِ شریف بسته‌اید. هنگامی که همه دورِ شما جمع شدند، یک سری توصیه در بابِ تست‌زنی و مدیریت زمان بلغور کنید تا تحت تاثیر قرار بگیرند.

نکته: اگر گواهینامه دارید، میتوانید برای تاثیرگذاری بیشتر با ماشین پدر گرامی وارد مدرسه شوید تا بقیه حسابِ کار دستشان بیاید.


6- آلارم موبایل خود را برای ساعت 7 صبح تنظیم کنید. با صدای زنگ از خواب بیدار شوید، بخاطر بیاورید که شما دیگر کنکوری نیستید، نیشخندی بزرگ بزنید و مجددا خود را روی تخت پرتاب کنید و بخوابید.


7- به کتابفروشی بروید، برای تفریح نگاهی به کتاب‌های کمک درسی بیندازید و به کسانی که دارند آن‌ها را می‌خرند پوزخند بزنید.


+ تمامی موارد صرفا زاییده‌ی ذهنِ بیمارِ نگارنده هستند و به مرحله عمل نرسیده‌اند.


  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍

نظرات  (۴۶)

مگه میشه کتابخونه اجازه نده لب تاب ببری داخل؟من همیشه میبردم و حتی بیشتر!
زاییده های ذهن بیمارتو به مرحله عمل رسوندم و کلی فوش خوردم از کنکوریا و کلی هه هه هه تحویلشون دادم و خندیدم و فراررر:))))) 
پاسخ:
بعضی کتابخونه‌ها نمیذارن خب :/  کتابخونه‌های بزرگ و درست حسابی اغلب اجازه میدن، ولی کتابخونه‌های محلی و فسقلی ممکنه نذارن :)

+ الو پلیس؟ :|
  • آسـوکـآ آآ
  • یعنی عقده گشاتر از این نمیشد:-D
    پاسخ:
    من خیلی منصف بودم تازه. موارد خیلی فجیع‌تری هم میشه نوشت D:
    کسب مقام کامنت اول و سوم رو هم پس از تلاش بسیار به خودم تبریک میگم!
    پاسخ:
    آقا بیار اون ناپلئونی رِ :)))
  • هولدن کالفیلد
  • من نصف بیشتر اینها رو در حالت کنکوری انجام دادم :|
    پاسخ:
    خب اینطوری حال نمیده که آخه :|
    کلِ کیفش اینه که در وضعیتی متفاوت از دیگران باشی و این کارا رو بکنی :/
    مریض هم خودتی راستی:|
    پاسخ:
    دیر گفتی متاسفانه :))
    مریییییییییییییض -_- :))))
    پاسخ:
    کسی منو صدا زد؟ D:
    واااای خداا خیلی باحال و عااالی بوود:)))) 
    ١-٢-٣-٤و٦ خیلی دوس داشتم:)))
     مورد یک پیش اومده اما اصلن تحمل قیافه هاشونو ندارم-_- حس میکنم کلاهبردارن:/

    پاسخ:
    :)))

    حالا کلاهبردار هم نباشن، ولی روش‌ها و بسته‌هاشون به درد خودشون میخوره فقط :| هیچ چیزِ معجزه‌واری وجود نداره!
    فشار کنکور خیلى خیلى زیاد بوده روت انگار 😂😂
    پاسخ:
    من تازه چون کلی کم‌کاری کردم خیلی فشار نیومده بهم :))
    من شماره ۶ رو هر سال برای روز اول مهر، خیلی بیمارگونه تر انجام می‌دم و حتی اون‌روز سور شخصی می‌گیرم از این‌که دیگه مدرسه نمی‌رم و تمام تلاشم رو می‌کنم که مشت و لگد و ناسزا و هرچیز دیگه‌ای باشم بر دهان بویِ (فلانِ...) مدرسه!  :|
    پاسخ:
    خیلی ممنونم که بهم اطمینان دادین تنها نیستم :))

    + ولی میدونید من الانم دلم برای مدرسه تنگ شده :/ وقتی یه سر رفتم مدرسه یکی از دبیرا رو ببینم، یه لحظه به حالِ اون سال پایینیا غبطه خوردم :)
    هیچوقت دلم برای مدرسه تنگ نمیشه، 
    اینو روزی که مدرسه‌م تموم شد گفتم و هنوز هم بعد از چندین سال، به قوت همون روز روی حرفم هستم! :)
    پاسخ:
    حتما خاطرات خیلی بدی ازش دارین پس :| 

    من کلی خاطره خوب ازش دارم که به همه‌ی اون سختی‌هاش غلبه میکنه :)

    + مهم اینه که الان حالتون خوبه :)
    من همچین حسی بهشون دارم  حتا شیاد و دروغ گو:/فقط خودشون میخوان بول ب جیب بزنن اصلن اونطور که وانمود میکنن نیستن:||

    پاسخ:
    نه فقط اونا، که خیلی از آموزشگاه‌ها و کتابا هم همینطورین :/  کلا مشکل اینه که همه میخوان بدونِ تلاش موفق بشن. وگرنه اصلا کسی نمیره همچین چیزایی رو بخره.
    این دهه هشتادیا با این عقده بازیا هیچیشون نمیشه،باید یه فکر اساسی تر کرد واسه فشار بیشتر روشون:/
    پاسخ:
    پیشنهادِ خاصی دارین ما استقبال میکنیم خلاصه D:

    + معلومه دلتون از دهه هشتادیا پره :))
    صاحب این وب دهه هشتادی که نیست ایشالا؟:))))
    نه خب من هیچ جوره حرفشون و نمیفهمم،سکوت پیشه میکنم 
    [با نیشگون از خود در مقابل برادر گودزیلایش دفاع می کند]
    پاسخ:
    خیر، یک اواخر دهه هفتادی هست :)) راحت باشین D:

    + احیانا نیشگون یک ابزار تهاجمی نیست؟ D: برای دفاع کاربرد نداره ها :))
  • دُختَرِ هَیولا
  • عکسِ پست فقط.:))))
    پاسخ:
    خدا قسمتِ شما هم بکنه D:
    ما حرکات تهاجمی بلد نیستیم:/ فقط با نیشگون و گاز و موکشیدن دفاع میکنیم:)))
    پاسخ:
    الان خب من باید مدافع حقوق دهه هفتادیا باشم یا مدافع حقوق برادر کوچیکا؟ :| خودم هردوش رو هستم آخه :))
  • پشمآلِ پشمآلو
  • چارلی میبینم که پسا کنکور بت ساخته شیکم دراوردی:دی
    بیشتر جای لذت شخص نتیجش سوز دل بقیه بود:))
    پاسخ:
    :)) نه بابا تو این هوا مگه اصلا میشه شکم دراورد :|

    برای همینم گفتم "ذهن بیمار" D:
    عقده گشایی یا عقده سازی برای سایر. مسئله این است!
    پاسخ:
    به عبارتی هردوش :))) پایستگی عقده وجود داره. یعنی شما که عقده خودتونو میگشایین، یکی دیگه از اونور عقده دار میشه D:
    آب‌میوه دوست نداریم :|
    پاسخ:
    حتی آب سیب؟ 

    + بستنی هم قبوله البته :))
    حتی آب سب

    + آیس‌پک چطور؟! :)
    پاسخ:
    :/

    آیس پک گرونه خب D: ولی حالا چون شمایید اونم میشه :)) به شرطی که شاتوتی باشه!
    :|

    باشد :))
    پاسخ:
    بسیار خب :))
  • احمدرضا ‌‌
  • یه مورد هم من اضافه میکنم:

    وارد موسسات تقویتی کنکور شوید؛ به تک تک افراد حاضر در موسسه بگویید این موسسه به درد عمه‌شان می‌خورد و کار و کاسبی‌شان را کساد کرده؛ از موسسه فرار کنید (دقت کنید اگه فرار نکنید؛ بقایای بدنتون به اتاق تشریح موسسه جهت یادگیری بهتر زیست‌شناسی منتقل میشه. موهاتون رو هم از جا می‌کنن برای باردار کردن بادکنک ازش استفاده میکنن. رباط صلیبیتون رو هم میندازن توی اسید، تاثیر اسیدهای مختلف بر بافت زنده رو بررسی میکنن :) )
    پاسخ:
    به موردِ خیلی خیلی خوبی اشاره کردین :))) و تذکرِ بعدش هم کاملا بجا بود D:

    + ولی جدی من از افتخارات دوره کنکورم این بود که به هیچ موسسه‌ای رو نیاوردم. صرف نظر از نتیجه‌ی کنکورم، از تصمیمم خوشحالم ولی :)
    ذهنت بیمار نیست توهین نکن بهش خیلیم جذابه :)) خدایی تک تک کارایی که گفتی حال میده :دی
    فقط حیف انصار که من میرفتم اگه میخواستی لپتاپ ببری باید میرفتی سالن جدا و معمولا کمتر کنکوری ای اونجاست
    پاسخ:
    اینجا اینطوری نیست ولی خوشبختانه :)) حرم یه کتابخونه خیلی خوشگل و با عظمت داره که همه چی میشه برد توش! فقط کتاب نمیشه امانت گرفت :| برای همینم من بیشترِ روزا به عشق دیدنِ قفسه فیزیکش بیشتر میرفتم کتابخونه، تا برای کنکور D:
    من این مورد  ۵ رو اجرا کنم از مدیرمون انتقام بگیرم دلم خنک شه😁
    پاسخ:
    هدف انتقام از بقیه نبود راستش :)) انجام کارایی بود که قبلا نمیتونستیم D:
    1. شربت بهار بیشتر می چسبه حتی D:

    2. خب من در طی این چهار سال یک بار کتابخونه رفتم فقط، فکر نکنم این مورد برای من کاربردی داشته باشه! عوضش دکوراسیون اتاقم رو تغییر دادم و از حس و حالِ کنکوری خارجش کرذم ((: تمامِ کتاب های داستانی و غیر درسیم هم گذاشتم تو کتابخونه م (((:

    3. تا توانی دلی به دست آور/ دل شکستن هنر نمی باشد (: گناه دارن اون بنده خداها هم؛ خبیث نباشیم لطفا :دی

    4. گیر دادید به اون کتابخونه ها؛ قشنگ مشخصه چقدر ازش متنفرید |: ((:

    5. موی بلند، ناخن دراز، واه واه واه ((: این ها اصلا برای یک پسر قشنگ نیست به نظر من؛ تا نظر شما چه باشد ((:

    6. من حس می کنم نمی تونم از کنکور رها شم! [به دوباره دادنِ کنکور فکر می کند!]

    7. من کتاب های کمک درسی رو دوست دارم، حتی دلم میخواد برم بخرمشون (((((((((:

    خب پس الحمدلله (:
    پاسخ:
    اول حس میکنم یه توضیحی رو بدهکارم. آدمِ توی این پست من نبودم واقعا! وگرنه من دل‌رحم‌تر از اونیم که دلِ بقیه رو بسوزونم؛ و عاشقِ اون کتابخونه، مدرسه‌م و تمام کادرِ اجراییش هستم و همشونو دوست دارم :))
    فقط اون ناخن‌هام شاید کمی بلند باشه D: که اونم عمدی نیست، همش یادم میره کوتاهشون کنم :| 

    1- و شربتِ نسترن بیشتر‌تر حتی D:

    6- با تمامِ احترام، حسِتون کاملا بیجا میکنن :) همین امسال رها میشین ان‌شاءالله :) 

    7 - من هم کتابای کمک درسی رو دوست دارم. حتی هنوزم که هنوزم وسوسه میشم برم سراغِ بعضیاشون :| و کلا کتاب خریدن لذت بخشه، حالا هر کتابی که میخواد باشه :))

    :)
    چنان تعریف کرده انگار کم کمش شیش هف بار انجامشون داده یه آبم روش. آقا شما انجام بدید اگه سالم از هر موردی بیرون آمدید اونوقت بقیه [دقیقا منظورم خودمه] رو بندار وسط :| :)
    پاسخ:
    دیگه مورد 1 رو که میتونید انجام بدین خب خطری نداره که :|

    بقیشونم به چشمِ یه چالش بهش نگاه کنید D: با هشتگِ revenge :)) دیگه از چالشِ خوردن پودر لباسشویی بهتره که :/

    revenge#
  • علیرضا آهنی
  • راستی عکس ندرت رو لبخند درست حسابی بزار نه ماسیده:دی
    پاسخ:
    یک لبخندِ محجوبه راستش، ماسیده نیست :))
    اولا که مگه قرار نبود اون پسته پایانی باشه بر پست های کنکوری؟ :)) این کنکور از شما جدا نمیشه ها :))
    بعدشم معلومه خیلی خوب بوده آزمونو از نتیجه اطمینان داریدا :)) وگرنه طبیعیش اینه تا اعلام نتایج تو هول و ولا باشید :))
    پاسخ:
    اتفاقا حواسم بود خودم :/ ولی از بس هوسِ همچین پستی رو کرده بودم که پا روی حرفِ خودم گذاشتم D: ولی این دیگه آخریشه حتما :| و خب فکر میکردم کسی حواسش نیست :))

    + اتفاقا یک مرزی از خراب کردن وجود داره، که اگه اون مرز رو رد کنید دیگه توی هول و ولای نتیجه نیستین :| چون امیدی ندارین!
  • علیرضا آهنی
  • ولی شبیه ماسیده هاستا!!
    پاسخ:
    نخیر، خطای دیده :))
    بله بله بر منکرش لعنت ((: همه ی اینا مِن بابِ شوخی نوشته شده :دی 

    ۶. خیلی دلم میخواد تو وبلاگم بنویسم میخوام بازم کنکور بدم ببینم دوستان چقدر من رو مورد عنایت قرار میدن D: 
    ۷. من پسری رو می شناسم که ناخن هاش رو سوهانم می کشه! شما که خوبید (: 
    پاسخ:
    نه جانِ خودم جدی گفتم :| 

    6. اینکه نا امید نشین و بخواین دوباره تلاش کنین خیلیم خوبه، ولی خب بشرطی که بعد از اعلام نتایج این تصمیم رو بگیرین. اگر قبلش همچین پستی بذارید منم به دوستانِ عنایت کننده می‌پیوندم :))

    8- ایشون پسر نیستن دیگه :| ما به رسمیت نمی‌شناسیمش :/
    عقده‌ای بدبخت :))) البته که من مخالف هرگونه محدودیت عشق و حال در دوران کنکورم! ولی خا! بابت این تخیلاتت تحسینت میکنم.
    پاسخ:
    بخاطر همین عقایدت داغان ماندی دیگه :/ اگه در دوران کنکور عشق و حال نمیکردی، الان داشتی تو مایکروسافت کار میکردی D: 
    حالا مایکروسافت رفتن تو ر هم میبینیم :/ :)))
    پاسخ:
    مشکل اینه که منم تا حدودی عشق و حال کردم :| :|
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • :-)))))) خیلی خوب بود.
    ولی خب من اونقدر ها کنکور خوندن و سخت و مشقت باری نداشتم. و حالا هرکی رو کتاب تست به بغل می بینم. دلم براش میسوزه:|
    پاسخ:
    :))‌
    دوران کنکور منم اینقدر مشقت‌بار نبود راستش. درصد خیلی زیادی اغراق داشت این‌ پست :))
    و اینکه باید هم دلتون بسوزه‌ D: موحودات قابل ترحمی هستند کنکوری‌ها :(
    پس هر کی پایه ست دستا بالا! می خوام با چوب بزنم رو دستش! (عه! این خشونت بارتر نیست؟!) /: ((: 

    ۶. صرفا جهت شناخت عنایت مداران وسوسه می شود :دی 
    ۷. اینقدر شوک بهتون وارد شد که ۷ رو ۸   نوشتید (((((: 
    پاسخ:
    خشونت چرا، با مذاکره حلش میکنیم خب D:

    ۶ - دیگه راه برگشتی نداره‌ها :)))

    ۷- اصلا چشمام سیاهی رفت یه لحظه :/
    شما خودت چون احتمال دهه دهشتادی بودنت بالا بود مشکوکی:/مدافع خودت باش:))
    پاسخ:
     من یه سال و یه ماه تا دهه هشتاد فاصله دارم :/ کجا احتمالش زیاد بود :/
    جدا تابستون بعد کنکور چیز دیگریست البته به شرط اینکه استرس نتیجه برتون مستولی نشده‌باشه :دی
    بر بنده شد و تباه شدم رفت :دی
    پاسخ:
    خداروشکر بر من مستولی نشده D:

    ایشالا که الان حالتون خوب باشه :)
  • خورشید ‌‌‌
  • من بعد کنکور تقریبا هر دو سه هفته یک‌بار به مدرسه سر می‌زدم. انقدر رفتم که گفتند دیگه بیا این‌جا کار کن. :/ :دی
    خیلی خوب بود اون دوران. هنوز هم که می‌نشینم پیش معلم‌ها و حرف می‌زنیم، فکر می‌کنم کاش هنوز محصل بودم‌.
    پاسخ:
    منم پنجشنبه از این سرِ شهر رفتم مدرسمون که اون سرِ شهره، فقط برای اینکه معلم فیزیکمو دوباره ببینم :)
    ولی خب آقای ق نمیدونست که من این همه راهو فقط برای دیدن اون اومده بودم، وگرنه شاید مکالممون بیشتر از 5 دقیقه طول میکشید :/ کاش میشد خارج از مدرسه هم با معلما تعامل بیشتری داشت :(

    من با اینکه هنوزم خیلی نگذشته از دوران مدرسه‌ای بودنم، دلم برای مدرسه تنگ شده ولی.
  • پـــــر ی
  • مهم همین فکراس، عملی شدن یا نشدنش مهم نیست و همین نشون میده چقدددددر خبیثی :)
    پاسخ:
    همه یه خبیثِ درون دارن خب D: مثل دکتر جکیل و آقای هاید :))
    عاه:|
    اینایی که میان مدرسه و با ترحم جواب کنکوریای بدبختو میدن و تظاهر میکنن که نهههه دلتون نسوزه ما همچین عم خوشبخت نیستیم حالمو به هم میزنن😐😂
    اگه یادتون موند بعد کنکور یادآوری کنین بهم این کارارو یادم نره انجام بدم😂😂
    پاسخ:
    چرا چون حسِ آرمان‌شهریِ بعد از کنکورتون رو خراب میکنن؟ :))

    + شما روش‌های خودتون رو پیدا کنید D:
    چه طرح های خبیثانه ای ⁦=_=⁩
    پاسخ:
    زندگی بی‌رحمه :))))
    من پنج رو انجام دادم و وقتی یک دانش آموز پرسید رتبه ی پارسالم چقدره ؟ در رفتم -_- این کارا ب ما معمولیا نمیاد:(
    پاسخ:
    خب شما که تا اون مرحله پیش رفته بودین، رتبه‌تونم خالی می‌بستین دیگه D:
    برای مورد چهار قهقه زدم😂😂😂
    عالی بود دوسال دیگه اعمال میکنم 
    و به طرز وحشتناکی از برنامه کنکور اسان است متنفرم چون هر وقت که اون مرتیکه استاد احمدی داشت صحبت میکرد مامانم صدام میزد و میگفت ستوده بیا ببین استاد چی میگه و منم به صورت اینکه کلمو به دیوار میکوبیدم از مقر فرماندهیم (اتاقم )خارج میشدم -_-
    پاسخ:
    خداروشکر :))

    منم هروقت تلوزیون تبلیغ این پک‌ها و DVD‌های آموزشی کذایی رو نشون میده، مامانبزرگم میگه چرا از اینا نمیخری خب؟ :| فکر میکنه بخرمشون دیگه همه چی حله :))
    و هیچگاه هم به مرحله‌ی عمل نخواهند رسید. حتی ورژن معقول‌‌ترشون ((: بلکه سعی می‌کنید هرگز از ۵۰ کیلومتری برنامه‌هایی مثل کنکور آسان است و دیگران نگذرید. و تا آخر عمر هنگام پیام‌های بازرگانی موسسات و کتاب‌های کنکور، تهوع خود را مهار کرده، و حس رهایی و ریلیز به شما دست می‌دهد. 
    اونایی که می‌شن مدرس کنکور رو فقط من درک نمی‌کنم |:
    پاسخ:
    این میشه ترس و حشت خب! اتفاقا موقع پخشِ برنامه کنکور آسان است خیره میشم به چشمای مجری، تا بفهمه نمیتونه روزِ منو خراب کنه :)) خیره میشم به بیلبوردِ تبلیغ آموزشگاه تا بدونه هیچی نیست D:
    + انصافا ولی کتابای کنکور رو دوست دارم من :)) هرچی باشن، کتابن بالاخره :-"

    + منم :| خصوصا اونی که مثلا دکترای فلان داره اومده داره کنکور درس میده :| یعنی مرزهای عقب‌گرد رو جابجا کرده!
    انجامِ همه‌ی این‌ها از یه آدم شرور بر میاد که من فکر کنم هیچ‌وقت موفق نمی‌شم باشم :)))
    گناه دارن آخه :)) :-دل‌رحم
    پاسخ:
    میخوای بگی من موفق میشم؟ :/   :))

    هرکسی یه بخش شرور‌ درونش داره D: اینقدر مطمئن نباش :)))
    :)
    پاسخ:
    :)))
    عاااااالی بود همشون مخصوصا الارم و خواب بعدش ولی من میتونم این مژده رو بدم که همانا دوران لیسانس مثل برق و باد گذشته و به چشم برهم زدنی کنکور ارشد رسیده و دوباره کنکوری میشوید 
    پاسخ:
    چه مژده‌ی شادی آوری دادین :| D: ولی من همچنان فکر میکنم کنکور ارشد فرسنگ‌ها بهتر از کنکور سراسری هستش :))
    بله در صورتی که ظرفیت ها رو کم نکرده باشن و هجوم رشته های دیگه رو نداشته باشه گرایشی که انتخاب میکنی 
    پاسخ:
    نه منظورم از این نظر نبود، وگرنه کنکور ارشد که مشخصا شرایطش سخت‌تره. منظورم از نظر فشار روانی و خانواده و اینا بود :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی