بایگانی تیر ۱۳۹۷ :: نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

"دوباره به اون نقطه نگاه کنید. اون اینجاست، اون خونه‌ست، اون ماییم!"

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

برای درک حس و حالم، این سکانس ورود شکوهمندانه!! کاپیتان جک اسپارو به بندر رویال رو هنگام پخش اون آهنگ حماسی به خاطر بیارید D:


تا قبل از آزمون چندان استرس نداشتم، چون میدونستم دیگه بدتر از اونی که خودم فکر میکنم نمیتونم بشم. بعد از یه ترافیک خیلی شدید توی ورودی دانشگاه قم، بالاخره رسیدم و دوستان رو اونجا دیدم و بعد از مقداری مسخره بازی بالاخره وارد سالن شدیم، آب معدنی و کیک گرفتیم (من آب داشتم خودم، چرا ساندیس ندادن امسال؟ :/) و رفتیم صندلی‌هامون رو پیدا کنیم.

 اینجا بود که مشخص شد اشتباه میکردم و اوضاع بدتر از اون هم میتونست بشه؛ به این صورت که وسط راه یه دفعه متوجه شدم کارت ورود به جلسه‌ام نیست! کل مسیر رو هم با یکی از دوستان گشتیم و پیداش نکردیم. برای چندلحظه‌ی رعب‌انگیز خودم رو تصور کردم که برگشتم خونه و دارم برای مادرم توضیح میدم که چطور کارتم رو گم کردم و منو از جلسه بیرون کردن. کاملا وحشت زده، از چندتا از مسئولین پرسیدم و گفتن که باید برم ساختمون مرکزی دانشگاه، با قسمت «رفع نواقص» در میون بذارم. پس از کلنجار رفتن با نگهبان اونجا - که اجازه بده من از سالن برم بیرون- مسیر زیادی رو مخالف جریان عظیم جمعیت طی کردم و فهمیدم که ساختمون مرکزی یکی دو کیلومتر اونور تره! وقت کمی تا بسته شدن در‌ها مونده بود، بنابراین بند‌های کتونی رو محکم کردم و حالا ندو کی بدو! وقتی سرانجام نفسی برام نمونده بود، و دلم از شدت دویدن درد گرفته بود رسیدم به ساختمون و بعد از کلی معطلی با ارائه کارت ملیم، کارت ورودم رو برام گرفتن و دوباره دویدن به سمت دانشکده فنی مهندسی که حوزه امتحان بود شروع شد. بالاخره خسته و داغان درحالی که هنوز گیج میزدم نشستم رو صندلیم و بیشتر آبم رو همون اول خوردم! حتی موقع شروع آزمون هم هنوز کاملا نفسم جا نیومده بود. 

+ موضوعی که هست اینه که الان اصلا اون احساس آزادی و شادی لایتناهی‌ای که منتظرش بودم رو ندارم و فقط اندکی احساس آسودگی میکنم. وگرنه هنوز هم نگرانی و ناراحتی هست، بابت فرصتای از دست رفته و کم‌کاری شدیدم در گذشته. در هرصورت تا اعلام نتایج - که اصلا امیدی بهش ندارم- کاری نمیتونم بکنم. 


+ برای اولین کتابِ دوران پساکنکور میخواستم با یکی از کتابای هغدو شروع کنم، ولی الان کاملا احساس میکنم که به یه کتاب فانتزی برای ریکاوری نیاز دارم. بنابراین اول «شش کلاغ» رو میخونم. و البته این همه‌ی دلیلش نیست، بخشی بخاطر اینه که نمیتونم با عملکرد بد امروزم به اون همه آرزوی موفقیت که دوستان اول کتاب‌های هغدو برام نوشتن نگاه کنم :/  


+ دوستان تجربی و زبان (و هنر که الان درحال برگزاریه احتمالا) خیلی موفق باشین! دعا میکنم برای همتون :) 


پ.ن: راستی کارت ورود به جلسه رو یه وقت پرس نکنید! چون باید روش رو امضا کنید و انگشت بزنید. امروز بودن کسایی که پرس کرده بودن و مجبور شدن برن دوباره پرینت بگیرن کارتشون رو :|

  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍