بایگانی فروردين ۱۳۹۷ :: نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

نقطه‌ی آبی رنگ‌پریده

"دوباره به اون نقطه نگاه کنید. اون اینجاست، اون خونه‌ست، اون ماییم!"

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

خیلی عجیبه که چطور بستنی میتونه حال آدمو خوب کنه! کافیه که با انواع و اقسام مشکلات و نگرانی ها بری یه مغازه بستنی فروشی و وقتی که بیرون میای بنظرت همه چی قابل حله و آینده خیلی روشن تر جلوه میکنه برات.
وقتی بچه بودم مادرم همیشه موقعی که گریه میکردم و ناراحت بودم بهم بستنی میداد و همیشه هم میگفت بستنی شادی آوره. و البته که واقعا هم بود! 

پ.ن1: ترجیحا ازین بستنی اسکوپی ها (توپی ها) بخورید!

پ.ن2: این قضیه مبنای علمیم داره اتفاقا. واسه خفن تر ها :
  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍

** Still Waiting اثری از Pascal Campion


اوضاع کنکورم هی داره بدتر و بدتر میشه و من همچنان هیچ کاری نمیکنم! میشینم پشت میز شروع میکنم به رویا پردازی و فک کردن به آینده و اینکه در بدترین حالت چه اتفاقی برام میتونه بیفته.

فک میکردم حد اقل خانوادم میدونن شرایطمو ولی امروز فهمیدم که نخیر! مادرم ( نگفتم مامان چون همیشه از بچگی صداش میکردم مادر 3> ) فک میکنه که فقط یه ذره عقبم و نمیدونه چقدر اوضام وخیمه! نمیدونه که هنوز حتی دروس پایه رو عملا استارت هم نکردم چه برسه به دروس پیش! و کمتر از سه ماه فقط مونده به کنکور. فامیلا هم که اصن یه وعضی! صرفا من چون فیزیک دوست دارم و مجلات و کتابای علمی میخونم کلا دست بالا گرفتن منو.

خیلی وقته کارم شده خیره شدن به یه نقطه و گوش دادن به یه سری آهنگ مثلا Motivational ! و انصافا هم جواب میدن ولی نهایتا برای نیم ساعت. انگیزه ای که صرفا با آهنگ بیاد خیلی ساده هم میره. تا الان منتظر بودم یه آهنگی بشنوم، یه نقل قولی ببینم، یه نوشته ای بخونم و بعدش بصورت خیلی ناگهان و خفن! متحول بشم و شروع کنم به تلاش کردن. اما فهمیدم هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته! اگه قراره منتظر یه جرقه بمونم، ممکنه تا آخر عمرم منتظر باشم! هیچکس یا چیزی قرار نیست بصورت خیلی دراماتیک بیاد تو زندگیم و منو عوض کنه. باید خودم شروع کنم. خودم جرقه اولو بزنم!

وقتی فکر میکنم، دوران بعد از کنکور برام مثل یه چشم انداز رویایی میمونه که دست نیافتنیه! وقتی که تکلیف همه چی مشخص میشه و نهایتا آزادی که برای چندماهم که شده هرکاری میخوای بکنی! از الان میتونم تصور کنم چیکار میخوام بکنم. یه کپه کتاب میخرم! یه عالمه داستان و دنیا و تخیل و ماجرا که منتظرم هستن. مطالعه آزاد فیزیک میکنم! یه دوربین حرفه ای میخرم و شروع میکنم به یادگیری عکاسی حرفه‌ای! نرم افزار Blender رو یاد میگرم و آموزشای فتوشاپ بیشتری یادمیگیرم. این وسط اگه فیلم و سریال بدرد بخوریم اومده بود تماشاش میکنم.

البته، همه اینا در صورتیه که یه معجزه رخ بده و رتبم خوب بشه و رشته مورد نظرمو تو دانشگاه مورد نظر قبول شم! در غیر این صورت احتمالا تابستون دوباره دارم به یه نقطه خیره میشم و آهنگ گوش میکنم و به خودم میگم «عیب نداره! یه سال دیگه وقت داری». که واقعا امیدوارم این اتفاق نیفته.

 دوستام دارن خوب پیش میرن. حتی تصورشم ترسناکه که بعد کنکور همشون موقع حرف زدن شوق و ذوق دانشگاهو داشته باشن و من هنوز پشت کنکور مسخره مونده باشم. وقتی همشون دارن چمدونشونو برای خوابگاه میبندن و من هنوز دارم تست 4 گزینه ای حل میکنم!

در هر صورت قرار نیست بذارم اینطور تراژیک تموم بشه قضیه! تقریبا سه ماه وقت دارم و اگه حتی صفر صفرم که باشم - که نیستم البته - کلی وقت هست که خودمو بکشونم بالا. و خوشبختانه رشته مورد نظرم هم چندان رتبه بالایی نمیخواد. فیزیک! یا شریف یا تهران. 

بنابراین از فردا واقعا شروع میکنم. برای والدینم! برای مادربزرگام! برای دوستام که نگران اوضاع داغونم هستن! و در نهایت برای خودم! امیدوارم فردا این انگیزه ها یادم نره.

در پایان ارجاعتون میدم به آهنگ Unstoppable از Sia که حس فوق العاده قدرتمندی میده به آدم!
  • چارلی ‌‌‍‍‍‍‍